کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرد شدن
لغتنامه دهخدا
خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) : سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم که خرد شد ز دبوسش ز پای تاتارم . سوزنی .سپاهی از حبش کافو...
-
خرد شکستن
لغتنامه دهخدا
خرد شکستن .[ خ ُ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) ریزریز شدن : برآمد بسنگ گران سنگ خردهمان و همین سنگ بشکست خرد.فردوسی .
-
خرد شمردن
لغتنامه دهخدا
خرد شمردن . [ خ ُ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز گرفتن . کوچک شمردن . غَمْص . احتقار. استحقار. تحقیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرد کوفتن
لغتنامه دهخدا
خرد کوفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بقطعات ریزریز درآوردن . خرد شکستن .
-
خرد نوری
لغتنامه دهخدا
خرد نوری . [ ] (اِخ ) نامش میرزا علی مردان . در اصفهان به اکتساب کمالات متداوله پرداخته و بنا در قَدْح و مدح نهاده و عمر را به اهاجی رکیکه بسر رسانیده پس توبه کرد. در سال 1098 هَ . ق . در نخجوان درگذشت . این اشعار از اوست :دلم خلد برینست و خیال یار ر...
-
خرد یافتن
لغتنامه دهخدا
خرد یافتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) صاحب خرد شدن . عاقل شدن . هوشیار شدن . دانا شدن .
-
خرد داشتن
لغتنامه دهخدا
خردداشتن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوچک انگاشتن . حقیر شمردن . ازدراء. (تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گردکه دشمن ندارد خردمند خرد.فردوسی .
-
تباه خرد شدن
لغتنامه دهخدا
تباه خرد شدن . [ ت َ خ ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخبول شدن . دیوانه شدن . سبک مغز شدن : فَنَد تباه خرد شدن از کلان سالی . (منتهی الارب ). رجوع به تباه و تباه خرد شود.
-
تباه خرد گردانیدن
لغتنامه دهخدا
تباه خرد گردانیدن . [ ت َ خ ِ رَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دیوانه گردانیدن کسی را: تخبیل ؛ تباه خرد گردانیدن . اختبال . (تاج المصادر بیهقی ).
-
زبان بند خرد
لغتنامه دهخدا
زبان بند خرد. [ زَ بام ْب َ دِ خ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شراب و می . (ناظم الاطباء). شراب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 223) : ساقی بمیان آر زبان بند خرد راکین هرزه درا صحبت ماقال برآرد.صائب .
-
بنات النعش خرد
لغتنامه دهخدا
بنات النعش خرد. [ ب َ تُن ْ ن َ ش ِخ ُ ] (اِخ ) بنات النعش اصغر. بنات النعش صغری . دب اصغر. رجوع به بنات النعش و رجوع به ذیل هفت اورنگ شود.
-
تره خرد نکردن
لغتنامه دهخدا
تره خرد نکردن . [ ت َرَ / رِ خ ُن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، بی اعتنایی کامل . کمترین ارزشی برای کسی قایل نبودن : فلان برای توتره خرد نمیکند، یعنی کمترین اعتنایی به تو نمیکند.
-
خرد در خط بودن
لغتنامه دهخدا
خرد در خط بودن . [ خ ِ رَ دَ خ َ دَ ] (مص مرکب ) رای و عقل و هوش در قید بودن . (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
خرد و خاکشی شدن
لغتنامه دهخدا
خرد و خاکشی شدن . [ خ ُ دُ ک ِشی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد شدن . ریزه ریزه شدن .
-
خرد و خمیر شدن
لغتنامه دهخدا
خرد و خمیر شدن . [ خ ُ دُ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خردشدن . خرد و خاکشی شدن . بقطعات بسیار ریز خرد شدن .