کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ ] (اِخ ) موضعی است به یمامه . (منتهی الارب ). نام وادیی است از سرزمین یمامه و در آن قرایی است از بنی قیس بن ثعلبةبن عکابه ... در طریق مکه براه بصره . این سرزمین از بهترین وادیهای یمامه است چه زمین آن زراعتی است ونخل کم دارد. ذوالرمة دربار...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (منتهی الارب ).
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ ] (ع اِ) بیرون شد از مال هرچه باشد. هزینه . دررفت . رفتیه . ضد درآمد. (ناظم الاطباء). هزینه . (صحاح الفرس ) (محمدبن عمر). خورد خور. (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل دخل : مرا دخل و خرج ار برابر بدی زمانه مرا چون برادر بدی . فردوسی .چو خرج خویش...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ ] (ع مص ) بکار بردن پول ،یعنی دادن پول و خریدن چیز. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) ابلق از شترمرغ و جز آن . || دو رنگ سیاه و سپید درهم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ ُ ] (اِخ ) نام وادیی در دیار بنی تمیم است ازآن بنی کعب بن عنبر در سفلای صمان . بعضی گفته اند خرج در دیار عدی است و گروه سومی آنرا در حدود یلبن ذکر کرده اند. کثیر درباره ٔ آن گفته است : اء أطلال َ دار من سعاد بیلبن وقفت بها وحشاً کأن لم تُ...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ ُ ] (ع اِ) باج . خراج . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). ج ، اَخراج ، اَخاریج ، اَخرِجة. || غَنج . (محمودبن عمر). || معرب خور. (یادداشت بخط مؤلف ). || خُرجین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خُرجینه . (ده...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ خَروج . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج .[ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی . این ده کوهستانی است و آب آن از چشمه و رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
واژههای مشابه
-
ول خرج
لغتنامه دهخدا
ول خرج . [ وِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه پول خود را بیهوده خرج کند. اسراف کار. مسرف . باددست .
-
هرزه خرج
لغتنامه دهخدا
هرزه خرج . [ هََ زَ / زِ خ َ ] (ص مرکب ) مسرف که خرج بیجا و بی صرفه کند. تلف خرج . (آنندراج ).
-
هم خرج
لغتنامه دهخدا
هم خرج . [ هََ خ َ ] (ص مرکب ) دو تن که هزینه ٔ زندگی خود را روی هم ریزند و با هم خرج کنند.
-
راه خرج
لغتنامه دهخدا
راه خرج . [ خ َ ] (اِ مرکب ) مخارج و هزینه ٔ راه . (ناظم الاطباء).
-
فضول خرج
لغتنامه دهخدا
فضول خرج . [ ف ُ خ َ ] (ص مرکب ) مسرف . (آنندراج ). ولخرج . آنکه مال خود را در برابر چیزهای بیهوده دهد.