کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرامیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرامیده
لغتنامه دهخدا
خرامیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بناز و تکبرراه رفته . با ناز ره سپرده . با تکبر راه طی کرده .
-
جستوجو در متن
-
دنیده
لغتنامه دهخدا
دنیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) روان با شوکت و حشمت . خرامیده به نشاط. (ناظم الاطباء). به نشاط خرامیده و به خوشحالی راه رفته . (برهان ) (آنندراج ): امراح ؛ شادمانه گردانیدن . دنیده گردانیدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به دنیدن و دنان شود. || خوشحال و مسر...
-
خرشته
لغتنامه دهخدا
خرشته . [ خ َ رَ ت َ / ت ِ ] (ص ) خرامیده . با ناز و سرکشی رونده . (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || (اِمص ) خرام و خرامیدن . براه رفتن از روی ناز و سرکشی . (برهان قاطع).
-
چمیده
لغتنامه دهخدا
چمیده . [ چ َ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) از روی ناز و غمزه و خرام و تکبر براه رفته . (برهان ) (آنندراج ). خرامیده بطور بزرگواری و حشمت و زیبایی . (ناظم الاطباء). و رجوع به چم و چمیدن شود. || خم شده را نیز گویند. (برهان ).خم شده و کج گشته . (ناظم الاطباء)....
-
مجدالدین
لغتنامه دهخدا
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی ، عوفی او را از جمله ٔ شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده همچو دل زین روی جان را بر تو سودا آمده ای خرامیده ز پ...
-
باغ شهر
لغتنامه دهخدا
باغ شهر. [ غ ِ ش َ ] (اِخ ) باغی بوده است به هرات : [ سلطان ابوسعید ] روز دیگر از درب قیچاق به هرات در آمده به باغ شهر که تختگاه قدیم سلاطین سلف بود جلوس همایون فرمود. (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 2 ص 202). سلطان [ ابوسعید ] روز دیگر از آنجا [...
-
قیدی
لغتنامه دهخدا
قیدی . [ ق َ ] (اِخ ) شاعر فاضلی بوده ، در زمان شاه طهماسب صفوی میزیسته ، بشوق جایزه بقزوین آمده و قبل از گرفتن انعام ، آن شاه والاتبار بعالم باقی خرامیده مولانا ناچار بمکه مشرف شده و از آنجا به وطن عودت نموده است . این چند بیت از اوست :ز بیم دشمنیم ...
-
کاسان
لغتنامه دهخدا
کاسان . (اِخ ) نام دهی باشد از نواحی سمرقند که بر شمال اخسیکت واقع است . (برهان ). شهری بزرگ در اول بلاد ترکستان ورای نهر سیحون و ورای شاش (چاچ ) و دارای قلعه ای استوار است و بر باب آن وادی اخسیکث است . (معجم البلدان ) (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغ...
-
ضیاءالملک
لغتنامه دهخدا
ضیاءالملک . [ ئُل ْم ُ ] (اِخ ) احمدبن خواجه نظام الملک . صاحب دستورالوزراء گوید: در زمان سلطان محمد رایت وزارت برافراخت ومدت چند سال از روی استقلال بلوازم آن امر پرداخت ، چون آفتاب اقبالش بسرحد زوال رسید بسببی از اسباب نسبت به ابوهاشم همدانی که در ت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ضیاءالملک بن خواجه نظام الملک وزیر محمدبن ملکشاه . خوندمیر در دستورالوزراء (ص 185) آرد که : او در زمان سلطان محمد رایت وزرات برافراخت و مدت چندسال از روی استقلال بلوازم آن امر پرداخت . چون آفتاب اقبالش بسرحد زوال رسید بسببی از ...
-
گرد
لغتنامه دهخدا
گرد. [ گ َ ] (اِ) هندی باستان ورت ، ورتات (چرخیدن )، وخی عاریتی ودخیلی گرد ، منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار). خاک ، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند. (برهان ) (آنندراج ). غبار. خاک برخاسته : مه نیسان شبیخون کرد گویی بر مه کانون که گردون گشت از او ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بناکتی (امیر...). خوندمیر (در دستور الوزراء ص 263) آرد: وزیر قوبلاقاآن بن تولی خان بن هولاکوخان بود و در تقویت اهل اسلام و تمشیت مهام امت حضرت خیرالانام سعی و اهتمام تمام مینمود. در روضةالصفا مسطور است که قوبلاقاآن زمام امور و...
-
اردوشاه
لغتنامه دهخدا
اردوشاه . [ اُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای عهد سلطان حسین میرزا و میرزامحمدزمان تیموری . چون میرزامحمدزمان به غرجستان رسید... امیراردوشاه را استظهار تمام پیدا شد و شعار خلاف جناب حکومت پناهی زینل خان که در آن زمان والی خراسان بود، اظهار کرده بعضی از ...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشاه آفاق [ شاه اسماعیل ] ازیورت قشلاق بیرون خرامیده در مرغزاری که عذوبت آبش خاصیت چشمه ٔ تسن...