کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرامنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرامنده
لغتنامه دهخدا
خرامنده . [ خ َ م َ دَ / دِ ] (نف ) کسی که با شوکت و حشمت و ناز و بزرگواری راه می رود و می خرامد. کسی که با زیبایی می خرامد. سیرکننده با ناز. (از ناظم الاطباء) : مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهارپرتذروان خرامنده و کبکان دری . فرخی .خرامنده می گشت بر پش...
-
جستوجو در متن
-
متمیس
لغتنامه دهخدا
متمیس . [ م ُ ت َ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) خرامنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرامنده در رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمیس شود.
-
متجبس
لغتنامه دهخدا
متجبس . [ م ُ ت َ ج َب ْب ِ ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). خرامنده و به طور تکبر راه رونده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجبس شود.
-
متزنتر
لغتنامه دهخدا
متزنتر. [ م ُ ت َ زَ ت ِ ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). خرامنده و متبختر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنتر شود.
-
ابث
لغتنامه دهخدا
ابث . [ اَ ب ِ ] (ع ص ) فیرنده . خرامنده بنشاط. شادان .
-
میاد
لغتنامه دهخدا
میاد. [ م َی ْ یا ] (ع ص )بسیار خرامنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
میاسه
لغتنامه دهخدا
میاسه . [ م َی ْ یا س َ ] (ع ص ) بسیار خرامنده . (ناظم الاطباء).
-
جائظ
لغتنامه دهخدا
جائظ. [ ءِ ] (ع ص ) از: جوظ و جوظان . خرامنده . خرامان رونده . متکبر.
-
متقدی
لغتنامه دهخدا
متقدی . [ م ُ ت َ ق َدْ دی ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (ص ) خرامنده به ناز. (منتهی الارب ). خرامنده به ناز و متبختر. (ناظم الاطباء).
-
جالسگر
لغتنامه دهخدا
جالسگر. [ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) خرامنده و کسی که از روی ناز و غمزه راه رود. (ناظم الاطباء). جالشکر. رجوع به جالشکر و چالشکر شود.
-
طاوس خرام
لغتنامه دهخدا
طاوس خرام . [ وو خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) خرامنده چون طاوس . با رفتار طاوس .
-
متهطرس
لغتنامه دهخدا
متهطرس . [ م ُ ت َ هََ رِ ] (ع ص ) خرامنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهطرس شود.
-
میوس
لغتنامه دهخدا
میوس . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تبخترکننده و خرامان رونده . (ناظم الاطباء). خرامنده . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ی س ).
-
بختیر
لغتنامه دهخدا
بختیر. [ ب ِ ] (ص ) مرد خوش خرام . خوش تن . متکبر. بناز خرامنده . (ناظم الاطباء).