کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرامان
لغتنامه دهخدا
خرامان . [ خ ِ ] (نف ، ق ) خرامنده . (یادداشت بخط مؤلف ). رونده با ناز وتکبر و تبختر. (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). خوش رفتار. (غیاث اللغات ). مختال . (زمخشری ) : بفرمود کاین را بجای آوریدهمان باغ یکسر بپای آوریدبجستند بسیار هر سوی باغ ببردند ز...
-
واژههای مشابه
-
خرامان رفتن
لغتنامه دهخدا
خرامان رفتن . [خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با ناز و تبختر راه رفتن . با اختیال ره سپردن : میح ؛ خرامان رفتن . (منتهی الارب ).
-
خرامان کردن
لغتنامه دهخدا
خرامان کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بناز و تبختر بحرکت در آوردن . بحرکت درآوردن : شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی .حافظ.
-
خرامان رفتار
لغتنامه دهخدا
خرامان رفتار. [ خ ِ رَ ] (اِ مرکب ) رفتنی با ناز و تبختر. رفتنی ازروی خرامندگی : جواظ؛ خرامان رفتار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نازنازان
لغتنامه دهخدا
نازنازان . (ق مرکب ) خرامان . نازان . به ناز. از روی ناز.
-
پخساییدن
لغتنامه دهخدا
پخساییدن . [ پ َ دَ ] (مص ) خرامیدن . خرامان . رفتن . (شعوری ).
-
جائظ
لغتنامه دهخدا
جائظ. [ ءِ ] (ع ص ) از: جوظ و جوظان . خرامنده . خرامان رونده . متکبر.
-
میاح
لغتنامه دهخدا
میاح . [ م َی ْ یا ] (ع ص ) میاحة. خرامان مانند رفتار بط رونده . گویند رجل میاح . (ناظم الاطباء). خرامان رونده ، و میاحة مؤنث آن است . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جوظان
لغتنامه دهخدا
جوظان . [ ج َ وَ ] (ع مص ) خرامان رفتن . || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
درانج
لغتنامه دهخدا
درانج . [ دُ ن ِ ] (ع ص ) ناوناوان و خرامان در رفتار. (منتهی الارب ). درامج .
-
درابج
لغتنامه دهخدا
درابج . [ دُ ب ِ ] (ع ص ) ناوناوان و خرامان در رفتار. (منتهی الارب ). درامج .
-
رافنة
لغتنامه دهخدا
رافنة. [ ف ِ ن َ ] (ع ص ) زن فیرنده بناز خرامان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
میخ
لغتنامه دهخدا
میخ . [ م َ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی خ ). خرامان رفتن . (ناظم الاطباء).