کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خرافة
لغتنامه دهخدا
خرافة. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام مردی پری زده از قبیله ٔ عذره بوده است و او آنچه از پریان می دید، نقل می کرد و مردم او را بدورغ می پنداشتند و باورنداشتندی و گفتندی : هذا حدیث خرافة و هی حدیث مستملح کذب . (منتهی الارب ). در اصابه راجع به او آمده است :او ...
-
خرافة
لغتنامه دهخدا
خرافة. [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه چیده شود از میوه . (منتهی الارب ). (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || سخن خوش که از آن خنده آید. (یادداشت بخط مؤلف ). || افسانه . (مهذب الاسماء). حدیث دروغ .(یادداشت بخط مؤلف ). کلام باطل و افسانه که اصل ندارد. ج ،...
-
جستوجو در متن
-
خرافت
لغتنامه دهخدا
خرافت . [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) کلام پریشان و بیهوده که قابل اعتماد نباشد. (ناظم الاطباء). گفته ها یا عقاید بی بنیان و وهمی . رجوع به خرافه در این لغت نامه شود.
-
امحل
لغتنامه دهخدا
امحل . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فریبنده تر. خادع تر.- امثال :امحل من الترهات . امحل من بکاء علی رسم . امحل من تسلیم علی طلل . امحل من تعقاد الرتم .امحل من حدیث خرافة . (از مجمع الامثال ).
-
خرافی
لغتنامه دهخدا
خرافی . [خ ُ ] (ص نسبی ) وهمی . منسوب به خرافه . موهوم . نیش غولی . انیاب اغوالی . افسانه ای . (یادداشت به خط مؤلف ).- کلام خرافی ؛ کلام باطل و بی اساس .- عقیده ٔ خرافی ؛ عقیده باطل و بی بنیان .
-
اوهام
لغتنامه دهخدا
اوهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات ). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح . (آنندراج ).- در اوهام آمدن ؛ بوهم درآمدن . وصف چیزی به وهم آمدن : تو در کنار من آیی من این طمع نکنم که می ...
-
موهوم
لغتنامه دهخدا
موهوم . [ م َ ] (ع ص ) پنداشته . (مهذب الاسماء). توهم شده . خیال شده . تصورشده . گمان شده . || هرچیزی که وجود خارجی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). آنچه انسان تصور کند ولی اساس و پایه ای نداشته باشد. وهمی . خیالی .پنداری . آنچه بر اندیشه ٔ درست یا حقیقی...
-
مجسمه
لغتنامه دهخدا
مجسمه . [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان ی...
-
خرافات
لغتنامه دهخدا
خرافات . [ خ ُ ] (ع اِ) حکایتهای شب . (منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از قاموس ). در تداول فارسی ، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان . ...
-
افسانه
لغتنامه دهخدا
افسانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از مجمع الفرس ). قصه . داستان . حکایت . تمثیل . سرگذشت . (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان . فسانه نیز در این لغت است . (مؤید)(شرفنامه ٔ منیری ). آفسان...