کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراس خسیسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراس خسیسان
لغتنامه دهخدا
خراس خسیسان . [ خ َ س ِ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). خراس خراب . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
-
واژههای مشابه
-
علی خراس
لغتنامه دهخدا
علی خراس . [ ع َ ی ِ خ َرْ را ] (اخ ) (ملا...) هروی . وی شاعر بود و قسمتی از اشعار او در تحفه ٔ سامی (ص 69) نقل شده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 755).
-
کبود خراس
لغتنامه دهخدا
کبود خراس . [ ک َ خ َ ] (اِ مرکب ) آسیای کبودرنگ . || کنایه از آسمان است . کبود حصار. کبود طشت : ای خداوند این کبود خراس بر تو از بنده صد هزار سپاس .ناصرخسرو.
-
گاو خراس
لغتنامه دهخدا
گاو خراس . [ وِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که خراس بزور آن گردد. نظیر اسب خراس : در سفر ماه و سال چون نسناس لیک بر جای همچو گاو خراس . سنائی (سیرالعباد).خویشتن بینی از نهاد و قیاس گرد خود گشته ای چو گاو خراس . سنائی .آن گاو خراس بین همه سال ...
-
هفت خراس
لغتنامه دهخدا
هفت خراس . [ هََ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت آسمان است که سماوات سبع باشد. (برهان ). رجوع به هفت چشم خراس و نیز رجوع به خراس شود.
-
اسپ خراس
لغتنامه دهخدا
اسپ خراس . [ اَ پ ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسبی که خراس بزور آن گردد : ابلق افلاک گردن بسته ٔ فرمان اوست بی وقوف از باعث تدبیر چون اسب خراس .شانی تکلو.
-
خراس خراب
لغتنامه دهخدا
خراس خراب . [ خ َ س ِ خ َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). نه فلک . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
-
خراس میس
لغتنامه دهخدا
خراس میس . [ خ ِ ] (اِخ ) در «اراته ایک تس » است و «ارته ایک تس » فرماندهی «ماکرون » ها و «موسی نک » ها راداشت و «ماکرون »ها و «موسی نک » ها در طرف شمال شرقی آسیای صغیر میزیستند و جزء قشون ایرانیان بزمان خشایارشاه بودند. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص ...
-
خراس بان
لغتنامه دهخدا
خراس بان . [ خ َ ] (اِ مرکب ) مالک و خداوند خراس . (ناظم الاطباء) : همچنانکه گردون کشان و خراس بانان جایگاه گردش چوب گردون را و میل خراس را بروغن چرب کنند تا حرکت آن به نرمی بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
هفت چشم خراس
لغتنامه دهخدا
هفت چشم خراس . [ هََ چ َ / چ ِ م ِ خ َ ] (اِ مرکب ) هفت چشم چرخ . سبعه ٔ سیاره . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
مرادبخش
لغتنامه دهخدا
مرادبخش . [ م ُ ب َ ] (نف مرکب ) به آرزورسان . که مراد وحاجت و تقاضای دیگران را برآورده سازد : مرادبخشا در تو گریزم از اخلاص کزین خراس خسیسان دهی خلاص مرا. خاقانی .هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی قرار من باشی .حافظ.