کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب اندرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خراب خانه
لغتنامه دهخدا
خراب خانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔخراب . کنایه از محل سکونت بی ارزش است : شبی از شبهای زمستان پر باران در خراب خانه خالی مست و هشیاران نشسته بودم و خاطر بخویشتن مشغول در سرای بهم کرده از خروج و دخول . (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
خراب خسته
لغتنامه دهخدا
خراب خسته . [ خ َ خ َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مخروبه . خراب شده . (از ناظم الاطباء).
-
خراب دل
لغتنامه دهخدا
خراب دل . [ خ َ دِ] (ص مرکب ) سیه روزگار. آدم پریشانحال : او ز من خراب دل کرد چو گنج بی نهان من که خرابه اندرم میوه ٔ جان من کجا.خاقانی .
-
خراب شده
لغتنامه دهخدا
خراب شده . [ خ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از بین رفته . بیچاره شده : رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود داد. (مجالس سعدی ).
-
حاج خراب
لغتنامه دهخدا
حاج خراب . [ ] (اِخ ) (امیر...). از امراء دوران آل مظفر است «و چون امیر شیخ را در منزلی که جهة شوکت و استکبار ساخته بود در غایت تزلزل و انکسار دید روی بدو آورده پرسید که امیرحاج خراب را تو کشته ای جواب داد که بلی بموجب فرموده ٔ ما او را بقتل آوردند و...
-
گله گاه خراب
لغتنامه دهخدا
گله گاه خراب . [ گ َ ل َ / ل ِ خ َ ] (اِخ ) (ناحیه ٔ...) میانه ٔ جنوب و مشرق فرگ است . درازی آن از تنگ رودرتا محاذی تاشکت طارم هشت فرسنگ [و] پهنای آن از نیم فرسنگ نگذرد. محدود است از جانب مشرق و شمال به ناحیه طارم و از مغرب به ناحیه فرگ و از جانب جنو...
-
علی سیاه خراب
لغتنامه دهخدا
علی سیاه خراب . [ ع َ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور، بخش صحنه ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری صحنه ، و 4هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کرمانشاه به سنقر. ناحیه ای است دشت و سردسیر و دارای 45 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ جامیشان ت...
-
خانه خراب شدن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب شدن . [ ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است . بی چیز شدن . فقیر شدن . زیان فاحش دیدن .
-
خانه خراب کردن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب کردن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت کردن . تهیدست کردن . بی چیزکردن .
-
خانه خراب کن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب کن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک ُ ] (نف مرکب مرخم ) خراب کننده ٔ خانه . کنایه از بدبخت کننده .تهیدست کننده . باعث خانه خرابی . زیان فاحش رساننده .
-
جستوجو در متن
-
اندرون
لغتنامه دهخدا
اندرون . [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی اندر که ترجمه ٔ «فی » است . (آنندراج ). در. دراین حال . بعد از مدخول «به » می آید و آنرا تفسیر میکند مانند بخاک اندرون [ = اندر(در) خاک ] : به آتش درون بر مثال سمندربه آب اندرون برمثال نهنگان . رودکی .شو بدان ک...
-
بی عزتی
لغتنامه دهخدا
بی عزتی . [ ع ِزْ زَ] (حامص مرکب ) ذلت و خواری . بی احترامی : چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون شدند آن عزیزان خراب اندرون . سعدی .- بی عزتی کردن ؛ بی حرمتی کردن : قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان ).
-
شاه دیوار
لغتنامه دهخدا
شاه دیوار. [ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره . (یادداشت مؤلف ) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که بود در اندرون شاه دیوار بود... (تاریخ بیهق ). و تخریب شاه دیوار قصبه به فرمان ملک عضدالدین بود. (تاریخ بیهق ). یک...
-
نکوسیرت
لغتنامه دهخدا
نکوسیرت . [ ن ِ رَ ] (ص مرکب ) نیکوسیرت .نیک روش . که سیرت او خوب و پسندیده است : نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکونهادو نکوطلعت و نکوکردار. فرخی .نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت نکوخوئی و نکومخبر و نکومنظر. فرخی .بدین کریمی و آزادگی که داند بودمگر امیرنک...
-
ارقنای
لغتنامه دهخدا
ارقنای . [ ] (اِخ ) (امیر...) در اواخر سنه ٔ عشرین و سبعمائه (720 هَ . ق .) که سلطان ابوسعید (آخرین پادشاه ایلخانی ) هنوز در قشلاق قراباغ بود، قاصدان از طرف گرجستان رسیدند و چنین تقریر کردند که امیرارقنای ، غزان اوغلان پسر طغرلچه را در پناه خود گرفته...