کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرابی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرابی کردن
لغتنامه دهخدا
خرابی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویرانی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خرابی کند مرد شمشیرزن نه چندانکه آه دل پیرزن . سعدی (بوستان ). || بی تابی کردن . ناشکیب بودن : دل خرابی میکند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ. || کثا...
-
واژههای مشابه
-
کله خرابی
لغتنامه دهخدا
کله خرابی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، تهی مغزی . بیخردی . (فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کله خراب شود. || عصبانیت . تند مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خراب شود.
-
خانه خرابی
لغتنامه دهخدا
خانه خرابی . [ ن َ / ن ِ خ َ ] (حامص مرکب ) تهیدستی . بدبختی . چون : این کار موجب خانه خرابی است . || زیان بسیار. زیانی که مستوعب تمام دارایی شود.
-
خرابی بصره
لغتنامه دهخدا
خرابی بصره . [ خ َ ی ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کنایه از خرابی جسم که موت باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خرابی شهر بصره بر اثر جنگ جمل .- امثال :بعد از خرابی بصره خاتون بخر نشسته .
-
خرابی خواه
لغتنامه دهخدا
خرابی خواه . [ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه ویرانی خواهد. آنکه طالب ویرانی است : آنچه آن خائن خرابی خواه بشکایت نبشته بود بشاه .نظامی .
-
خرابی زده
لغتنامه دهخدا
خرابی زده . [ خ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از مفلس . تهیدست . (آنندراج ) : عشق را نیست خراجی بخرابی زدگان .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
خلل افکندن
لغتنامه دهخدا
خلل افکندن . [ خ َ ل َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرابی و فساد ایجاد کردن . تباهی ایجاد کردن .
-
غرض کردن
لغتنامه دهخدا
غرض کردن . [ غ َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . || آزردن . ظلم و تعدی کردن . ضدیت کردن . حسد بردن . کینه ورزیدن . شعبده به کار بردن برای خرابی دیگری . (ناظم الاطباء). رجوع به غرض شود.
-
تبدیل به احسن کردن
لغتنامه دهخدا
تبدیل به احسن کردن .[ ت َ ب ِ اَ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به چیزی بهتر بدل کردن . عوض کردن چیزی با چیز دیگری ، چنانکه در مال وقف که بخاطر رعایت وقف مال موقوفه را که در شرف خرابی یا خسران است فروخته جای نیکوتری می خرند.
-
اثلال
لغتنامه دهخدا
اثلال . [ اِ ] (ع مص ) رخنه برآوردن . || به اصلاح آوردن . (زوزنی ). سد ثلمه کردن . || فرمودن بنیکو کردن خرابی . (تاج المصادر). گرفتن رخنه و اصلاح کردن آن : اَثْلَلْت البیت ؛ اذا امرت باصلاحه . || بسیارپشم شدن . (زوزنی ). بسیارثله گردیدن .
-
خلل انداختن
لغتنامه دهخدا
خلل انداختن . [ خ َل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) خرابی ایجاد کردن . تباهی ایجاد کردن . || تفرقه ایجاد کردن : دل عارف غبارآلوده ٔ کثرت نمیگرددنیندازد خلل در وحدت آئینه صورتها.؟
-
افساد
لغتنامه دهخدا
افساد. [ اِ ] (ع مص ) فساد کردن . تباه کردن . (منتخب از غیاث اللغات ) (آنندراج ). تباه کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). تبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ).تباهی کردن ، ضد اصلاح . بد کردن . (یادداشت مؤلف ). || (اِ...
-
معمور داشتن
لغتنامه دهخدا
معمور داشتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آباد کردن . در حال آبادانی و طراوت نگه داشتن . از خرابی و ویرانی به دور داشتن : سوداش دیده را پر نور داردسماعش مغز را معمور دارد.نظامی .