کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) ابن جبیربن نعمان . وی از صحابیان بود که به سال 40 هَ . ق . در مدینه فرمان یافت و از او نسلی نماند. (از تاریخ گزیده ٔ چ لیدن ص 224).
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان راهجردبخش دستجرد خلجستان شهرستان قم . واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دستجرد و هفت هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اراک بقم در حدود صالح آباد. این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 517 تن سکنه است که بزبان فارسی تکلم میکنن...
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) لقب ذکریابن یحیی واسطی محدث است و او چون لقب خود خراب بود. (از منتهی الارب ).
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی است از دهستان قشلاق از کلارستاق مازندران . (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 146).
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (ع مص ) ویران شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی )(دهار). || (اِمص ) ویرانی . بیرانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ) (دهار) : ز مهر و کین تو چرخ و فلک گوهر ساخت که هر دو مایه ٔ عمران شد و اصل خراب ...
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَرَب . رجوع به «خرب » در این لغت نامه شود.
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ ُ ر را ] (ع اِ) ج ِ خارب . رجوع به خارب در این لغت نامه شود.
-
واژههای مشابه
-
کله خراب
لغتنامه دهخدا
کله خراب . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که مغزش خوب کار نکند. تهی مغز. بی خرد. (فرهنگ فارسی معین ). || بسیار عصبانی . تندمزاج . (فرهنگ فارسی معین ).
-
باغ خراب
لغتنامه دهخدا
باغ خراب . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 120 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 6 هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به جیرفت واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
بغداد خراب
لغتنامه دهخدا
بغداد خراب . [ ب َ دِ خ َ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خالی . بغداد کهنه . (آنندراج ). کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (هفت قلزم ). شکم خالی . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ...
-
خانه خراب
لغتنامه دهخدا
خانه خراب . [ ن َ / ن ِ خ َ ] (ص مرکب ) تهی دست . (ناظم الاطباء). بدبخت . مظلوم . ستمدیده .- امثال : ظالم همیشه خانه خراب است .|| دشنام گونه ای است که گاه از روی شفقت و رقت و گاه از راه اعجاب و استحسان و گاه از راه غضب و خشم گویند. || سبکبار. (ناظم...
-
خراس خراب
لغتنامه دهخدا
خراس خراب . [ خ َ س ِ خ َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). نه فلک . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
-
خراب ساختن
لغتنامه دهخدا
خراب ساختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) ویران کردن . منهدم نمودن . از بین بردن : و خانه های کوچک و بزرگ را خراب سازند. (مجالس سعدی ). || مست کردن دیگری . بمستی سخت انداختن .
-
خراب شدن
لغتنامه دهخدا
خراب شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران شدن منهدم شدن : باز وقتی که ده خراب شودکیسه چون کاسه ٔ رباب شود. سعدی .عدو که گفت بغوغا که درگذشتن اوجهان خراب شود سهو بود پندارش . سعدی . || فرودآمدن و خوابیدن . افتادن . واریز کردن چون دیوار و امثال آن . ب...