کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدیو
لغتنامه دهخدا
خدیو. [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ ] (اِ) پادشاه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ). شاه . ملک . سلطان . (یادداشت بخط مؤلف ). در لغت فرس آمده «خدیو» خداوند بود. و از این جهت گویند کشورخدیو و کیهان خدیو : سیامک بدست خود و رای ...
-
خدیو
لغتنامه دهخدا
خدیو. [ خ ِ ی ْ وْ ] (اِخ ) لقبی است اسماعیل پاشا چهارمین امیر و حاکم از سلسله ٔ خدیوان مصر را.
-
واژههای مشابه
-
کیوان خدیو
لغتنامه دهخدا
کیوان خدیو. [ ک َی ْ/ ک ِی ْ خ ِ / خ َوْ ] (اِخ ) پادشاه کیوان . خداوندگار کیوان . کنایه از خدای بزرگ و بلندمرتبه : رخان سیاوش چو خون شد ز شرم بیاراست مژگان به خوناب گرم چنین گفت بادل که از کار دیومرا دور داراد کیوان خدیو.فردوسی .
-
کیهان خدیو
لغتنامه دهخدا
کیهان خدیو. [ ک َ / ک ِ خ ِ / خ َ وْ ] (اِخ )به معنی بزرگ و صاحب و یگانه و پادشاه عالم و دنیا، چه کیهان به معنی دنیا و جهان و عالم ، و خدیو به معنی پادشاه و صاحب و یگانه باشد، و این لفظ را به جز باری تعالی بر کسی دیگر اطلاق نکنند بر خلاف خدایگان . (ب...
-
گیتی خدیو
لغتنامه دهخدا
گیتی خدیو. [ خ َ وْ ] (اِ مرکب ) پادشاه گیتی . (از برهان قاطع، ذیل ماده ٔ خدیو) : جهاندار محمود گیتی خدیوکه بسته به شمشیر گیتی ز دیو. فردوسی .|| وزیر گیتی . || خداوندگار. خداوند روزگار. || بزرگ گیتی و جهان . || یگانه ٔ عصر. (از برهان قاطع، ذیل ماده ٔ...
-
جهان خدیو
لغتنامه دهخدا
جهان خدیو. [ ج َ خ َ وْ ] (اِ مرکب ) شاه جهان . خدیو جهان :خوی خوش من نه خوی دیو است این از کرم جهان خدیو است .نظامی .
-
راست خدیو
لغتنامه دهخدا
راست خدیو. [ خ َ وْ ] (اِخ ) اشاره به باری تعالی است . (آنندراج ) (انجمن آرا). باری تعالی جل شأنه . (ناظم الاطباء). اشاره به باری تعالی است عز شانه . (برهان ).
-
گیهان خدیو
لغتنامه دهخدا
گیهان خدیو. [ گ َ / گ ِ خ َ وْ ] (اِخ ) خدیو گیهان . خداوند جهان . ایزد تبارک و تعالی : به دارنده یزدان گیهان خدیوکه دورم من از راه و فرمان دیو. فردوسی .همی سر بپیچی به گفتار دیوببری دل از راه گیهان خدیو. فردوسی .چرا سر کشی تو به فرمان دیوبپیچی سر از...
-
خاور خدیو
لغتنامه دهخدا
خاور خدیو. [ وَ خ َ ] (اِ مرکب ) پادشاه خاور زمین (آنندراج ). خاور خدای : سپه را بر آراست خاور خدیودر اندیشه زان مردمان چو دیو.نظامی (از آنندراج ).
-
ترکان خدیو
لغتنامه دهخدا
ترکان خدیو. [ ت ُ خ ِ ] (اِ مرکب ) خدیو ترکان . شاه ترکان . امیر قوم ترک . فرمانروای ترکستان : چو ارجاسب بشنید گفتار دیوفرود آمد از گاه ترکان خدیو.دقیقی .
-
جستوجو در متن
-
خدیوپرست
لغتنامه دهخدا
خدیوپرست . [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ خدیو. پرستش کننده ٔ خدیو : بی خردوار اگر شدند ز دست بخروشان کنم خدیوپرست .نظامی .
-
خذیو
لغتنامه دهخدا
خذیو. [ خ ِی ْوْ ] (اِخ ) از اسامی خدای تعالی . || (اِ) امیر بزرگ . خدیو. (از ناظم الاطباء). رجوع به خدیو در این لغت نامه شود.
-
خدیونشین
لغتنامه دهخدا
خدیونشین . [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ ن ِ ] (اِ مرکب ) اقامتگاه خدیو. || حوزه ٔ فرمانروایی خدیو. قلمرو خدیو. || سرزمین یا ناحیتی که حاکم و فرمانروا و اداره کننده ٔ آن خدیو باشد. جایی که توسط خدیوی اداره شده . در سابق مصر خدیونشین عثمانی بوده ، زیرا خدیوی بحک...