کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدور
لغتنامه دهخدا
خدور. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِخِدر. (از ناظم الاطباء). جمع خِدر. پرده برای دختران در گوشه ٔ خانه و هر آنچه بدیدن نیاید از خانه و مانند آن . (از آنندراج ). رجوع به خدر شود : همگان را بناز پرورده دایه ٔ رنج در ستور خدور.مسعودسعد.
-
جستوجو در متن
-
خدر
لغتنامه دهخدا
خدر. [ خ ِ ] (ع اِ) پرده برای دختران درگوشه ٔ خانه . (از منتهی الارب ). ج ، اخدار، خدور، اَخادیر. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || جایگاهی که زن در آن باشد. (از متن اللغة). || پرده . (از مهذب الاسماء) (از متن اللغة). اخص ّ موالید را که از خِدر غیب...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان گوید: ابن کلبی وی را در جمهرة النسب یاد کرده گوید: منبه بن به نبیت قسی را بزاد و چنانکه گو...