کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدو
لغتنامه دهخدا
خدو. [ خ ُ / خ َ ] (اِ) تف . آب دهن . (از ناظم الاطباء). آب دهن را گویند که از اثر مزه چیزی بهم رسد. (برهان قاطع). آب دهان که بهندی تهوک گویند. (از آنندراج ). خیو.بزاق . بساق . بُصاق . تفو. خیوی . (یادداشت بخط مؤلف ). بفج . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخ...
-
واژههای مشابه
-
خدو افکندن
لغتنامه دهخدا
خدو افکندن . [ خ ُ / خ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تف انداختن . آب دهان انداختن . خدو انداختن . بصق . (از منتهی الارب ).
-
خدو انداختن
لغتنامه دهخدا
خدو انداختن . [ خ ُ / خ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تف انداختن . آب دهان انداختن . خدو افکندن . بصق . (از منتهی الارب ) : او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه .مولوی (مثنوی ).
-
جستوجو در متن
-
بصق
لغتنامه دهخدا
بصق . [ ب َ ] (ع مص ) خدو انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خیو بیفکندن . (زوزنی ). خدو انداختن بسیار. (دزی ج 1 ص 92). || دوشیدن گوسپند آبستن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بساق
لغتنامه دهخدا
بساق . [ ب ُ ] (ع اِ) خدو. (منتهی الارب ). خدو و اخ . (ناظم الاطباء). تف و لعاب دهان بیرون انداخته و آنچه در دهان باشد ریح خوانند. (آنندراج ). خیو چون برآید. آب دهان . بزاق . بصاق . تفو. خیزی .
-
نیم مستک
لغتنامه دهخدا
نیم مستک . [ م َ ت َ ] (ص مرکب ) نیم مست : نیم مستک فتاده و خورده بی خدو این خدنگ یازه ٔ من .سوزنی .
-
تبزق
لغتنامه دهخدا
تبزق . [ ت َ ب َزْ زُ ](ع مص ) خدو انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مجرض
لغتنامه دهخدا
مجرض . [ م ُ رِ ] (ع ص ) خدو در گلو گیراننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
پازه
لغتنامه دهخدا
پازه . [ زَ / زِ ] (اِ) پاچه : نیم مستک فتاده و خورده بی خدو این خدنگ پازه ٔ من . سوزنی .و رجوع به پاژه شود.
-
پرخدوئی
لغتنامه دهخدا
پرخدوئی . [ پ ُ خ َ ] (حامص مرکب ) زشت خوئی . خیره روئی . خربطی . و رجوع به خدو شود.
-
خذو
لغتنامه دهخدا
خذو. [ خ َ ] (ع مص ) آب دهان انداختن . لغتی در خذو. خیو. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کلمه ٔ خدو شود.
-
آب دهان
لغتنامه دهخدا
آب دهان . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزاق . بصاق . خیو. تفو. خدو.- امثال :آب دهان برای چیزی رفتن ؛ خواهان و آرزومند آن بودن .
-
جکرة
لغتنامه دهخدا
جکرة.[ ج َ رَ ] (ع مص ) اصرار کردن . لجاجت ورزیدن . (تاج العروس ). || (اِ) حاجت . (منتهی الارب ). || مجاجة. آب دهان . خدو. (از اقرب الموارد).