کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدم و حشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدم و حشم
لغتنامه دهخدا
خدم و حشم . [ خ َ دَ م ُ ح َ ش َ ] (اِ مرکب ، اتباع ). حواشی . چاکران . اهل و عیال . خویشان . کسان . طرفداران . نوکران . خادمان . ملازمان : خدم و حشم آزاد را قطین گویند. (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حشم
لغتنامه دهخدا
حشم . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) خدمتکاران . (زمخشری ) (دهار). جیش . جند. (منتهی الارب ). لشکر. خدمتکاران خاص . (زمخشری ). خدمتکار. (محمودبن عمر ربنجنی ). پس روان . (دهار). ملتزمین رکاب . عیال و قرابت و چاکران مرد و کسان وی از اهل و همسایگان که بجهت وی غضب ک...
-
جلوی
لغتنامه دهخدا
جلوی . [ ج َ ] (اِ) خرام وخرامنده . || خدم و حشم . (ناظم الاطباء).
-
استخوال
لغتنامه دهخدا
استخوال . [ اِ ت ِخ ْ ] (ع مص ) خدم و حشم خود ساختن . (منتهی الارب ). خادم خود کردن . در خدم و حشم خویش درآوردن . || بخال گرفتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). خال خواندن . (منتهی الارب ). بخالو گرفتن کسی را.
-
بنه کن
لغتنامه دهخدا
بنه کن . [ ب ُ ن َ / ن ِ ک َ ] (اِ مرکب ) حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیه ٔ دیگر. (فرهنگ فارسی معین ).- بنه کن رفتن ؛ با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن . از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم . ا...
-
محشم
لغتنامه دهخدا
محشم . [ م َ ش َ ] (ع اِ) جائی که در آن خدم و حشم مردمان بزرگ گرد می آیند. (ناظم الاطباء).
-
قطین
لغتنامه دهخدا
قطین . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود. || قاطن . (اقرب الموارد). || خدم و حشم آزاد. || اهل خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن ازبرای واحد و جمع است ، یا جمع آن قُطُن است ، یعنی خَدَم و حاشیه ٔ کس...
-
متشخص
لغتنامه دهخدا
متشخص . [ م ُ ت َ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) جدا و ممتاز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شأن و خدم و حشم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشخص شود.
-
بوق ترکی
لغتنامه دهخدا
بوق ترکی . [ ق ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی بوق است : و سخن تفاخر و حدیث تفوق از کثرت خیل و حشم و تبع و خدم ... به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
هباء منثورا شدن
لغتنامه دهخدا
هباء منثورا شدن . [ هََ ئَن ْ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به صورت گرد و غبار پراکنده درآمدن . گرد و غبار گردیدن : در لحظه آن ملک و خدم و حشم او هباءمنثورا شد. (انیس الطالبین ، نسخه ٔ خطی مؤلف ص 16).
-
واهم
لغتنامه دهخدا
واهم . [ هََ ] (حرف اضافه + اسم ) با هم و همدیگر. (آنندراج ). با هم . با یکدیگر. (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) برابر در رسم و روش . || منقبض . چین دار. مجعد. پیچیده شده . || خم . کج . || آماده . || با حشم و خدم . || (اِ) حیوان کوچکی که شغور نیز گویند....
-
اوجال
لغتنامه دهخدا
اوجال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَجَل . (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). بیم ها و خوف ها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ): خلقی از خدم و حشم او در آن اوجال و اوحال بفنا رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
مرکب
لغتنامه دهخدا
مرکب . [م َ ک َ ] (ع مص ) مصدر رُکوب است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب شود.- یوم المرکب ؛ روزی که خلیفه با زینت و خدم و حشم وعساکر سوار می شود. (ناظم الاطباء).
-
شئابه
لغتنامه دهخدا
شئابه . [ ش ِ ب َ ] (ع اِمص ) (از: ش وب ) پلیدی و آلودگی : اگرچه قمع آن شئابه ٔ حشم و نفایه ٔ خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است ... اما مجرد حمیت دین ... نائره ٔ سخط آن پادشاه برافروخته است . (المضاف الی بدایعالازمان ص 37).