کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمتی
لغتنامه دهخدا
خدمتی . [ خ ِ م َ ] (ص نسبی ، اِ) خادم . نوکر. چاکر. (یادداشت بخط مؤلف ) : اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه اختران را خدمتی بینند و مه را پیش روچرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه . سیدحسن غزنوی .|| پیشکش...
-
واژههای مشابه
-
نیک خدمتی
لغتنامه دهخدا
نیک خدمتی . [ خ ِ م َ] (حامص مرکب ) خوب خدمت مخدوم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). خوش خدمتی . شیرین فرمانی . فرمان برداری . نیک خدمت بودن : هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته ٔ بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی ... تا دیگران بر نیک خدمتی حریص ...
-
خوش خدمتی
لغتنامه دهخدا
خوش خدمتی . [ خوَش ْ / خُش ْ خ ِ م َ ] (حامص مرکب ) اطاعت . پرکاری و نیک انجامی در کار. || چاپلوسی . خودشیرینی .
-
خوش خدمتی کردن
لغتنامه دهخدا
خوش خدمتی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ خ ِ م َک َ دَ ] (مص مرکب ) خودشیرینی کردن . چاپلوسی کردن .
-
جستوجو در متن
-
استاژ
لغتنامه دهخدا
استاژ. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) دوره ٔ خدمتی که داوطلبان و مبتدیان برای فراگرفتن معلومات و تجارت پیش از استخدام و اشتغال رسمی گذرانند.
-
حسن طاعت
لغتنامه دهخدا
حسن طاعت . [ ح ُ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش خدمتی . گوش به فرمان بودن .
-
نیک خدمت
لغتنامه دهخدا
نیک خدمت . [ خ ِ م َ ] (ص مرکب ) کسی که خوب خدمت مخدوم کند. (فرهنگ فارسی معین ). مطیع. فرمانبردار. خوش خدمت . رجوع به نیک خدمتی شود.
-
خدمت حضور
لغتنامه دهخدا
خدمت حضور. [ خ ِ م َ ت ِ ح ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) قصد از خدمتی می باشد که شخص خادم در حضور آقای خود بجا آورد نه در غیاب . (قاموس کتاب مقدس ).
-
نیکوخدمتی
لغتنامه دهخدا
نیکوخدمتی . [ خ ِ م َ ] (حامص مرکب ) نیک خدمتی . حسن خدمت . (یادداشت مؤلف ) : حضرت اعلی در ازاء آن نیکوخدمتی ها وجوه چوپان بیگی را تصدق فرمودند. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین ).
-
فرموده آمدن
لغتنامه دهخدا
فرموده آمدن . [ ف َ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) فرموده شدن . امر شدن . حکم شدن : مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند. (تاریخ بیهقی ). این نخستین خدمتی است که فرزند تو را فرموده می آید. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فرمودن شود.
-
مهلتانه
لغتنامه دهخدا
مهلتانه . [ م ُ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه در ازاء دادن یا گرفتن مدت گیرند یا دهند. وسیله ٔ مهلت طلبی : ایلچیان نیز که به تحصیل آن می رفتند و خدمتی و مهلتانه ای بسیار می ستدند مهمل می گذاشتند. (تاریخ غازانی ص 327).
-
بی عنایت
لغتنامه دهخدا
بی عنایت . [ ع ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عنایت ) بی شفقت و نامهربان . (آنندراج ). درشت و بی مروت . بی اهتمام . بی علاقه . (ناظم الاطباء). بی توجه : بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت . حافظ.رجوع به عنایت شود.
-
کمر بسته داشتن
لغتنامه دهخدا
کمر بسته داشتن . [ ک َ م َ ب َ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) آماده ومهیا بودن . آماده ٔ کاری یا خدمتی بودن : نه من کودکم گر تو هستی جوان به کشتی کمر بسته دارم میان . فردوسی .کمر بسته دارد به فرمان دیوبه گردون بر، از دست جورش غریو.سعدی (بوستان ).