کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدا حافظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عشق خدا
لغتنامه دهخدا
عشق خدا. [ ع ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلاسفه ومتصوفه ، عشق به حق تعالی است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ظل خدا
لغتنامه دهخدا
ظل خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان قاطع).
-
یک خدا
لغتنامه دهخدا
یک خدا. [ ی َ / ی ِ خ ُ ] (اِخ ) یک خدای . خدای واحد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یک خدای شود.
-
دولت خدا
لغتنامه دهخدا
دولت خدا. [ دَ / دُو ل َ خ ُ ] (ص مرکب ) صاحب نعمت و سعادت . (یادداشت مؤلف ). دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء). صاحب دولت . (از انجمن آرا) (آنندراج ).خداوند دولت . (شرفنامه ٔ منیری ). || کسی که بخشش و فیض او عام باشد. (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
دش خدا
لغتنامه دهخدا
دش خدا. [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدای . دژخدای . جبار. طاغیه . متمرد. سلطان جائر. سلطان مستبد. حاکم جائر. خودکامه . پادشاه مستبد: ذیونوسیوس دش خدای سوراقوسیا. (یادداشت مؤلف ).
-
سایه ٔ خدا
لغتنامه دهخدا
سایه ٔ خدا. [ ی َ / ی ِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پادشاه و این ترجمه ٔ ظل اﷲ است .(آنندراج ). پادشاه عصر. (ناظم الاطباء) : اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو تویی سایه ٔ خدا. سعدی (گلستان ).رجوع به سایه شود.
-
نام خدا
لغتنامه دهخدا
نام خدا. [ م ِ خ ُ ] (صوت مرکب ) لفظی است مثل «ماشأاﷲ» و «چشم بد دور» که با جمله ای می آید و کنایه از تمجید مضمون است . (از فرهنگ نظام ). از جهت تیمن و تبرک در محل تعظیم و تحسین گویند. (آنندراج ). بنام خدا! ماشأاﷲ! چشم بد دور!بنام ایزد! بنامیزد! عب...
-
مهر خدا
لغتنامه دهخدا
مهر خدا. [ م ُ رِ خ ُ ] (ص مرکب ) کنایه ازباکره . (آنندراج ). || (اِ مرکب ) بکارت .
-
گیهان خدا
لغتنامه دهخدا
گیهان خدا. [ گ َ / گ ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خدای گیهان . خدای گیتی . خداوند عالم . دارنده ٔ جهان . || (اِخ ) باری تعالی : ولیکن به نیروی گیهان خدای جهاندار نیکی ده رهنمای . فردوسی .چو فرمان خسرو نیارم به جای روان شرم دارد ز گیهان خدای . فردوسی .شب تیره ر...
-
باغ خدا
لغتنامه دهخدا
باغ خدا. [ خ ُ] (اِ مرکب ) صاحب باغ . دارنده ٔ باغ : چون درآمد [ دهقان ] گفت [ خواجه ] تو خدائی ؟ گفت آری . گفت چگونه ؟ گفت حال آنکه پیش ده خدا و باغ خدا و خانه خدا بودم ، نواب تو ده و باغ و خانه از من بظلم بستدند،خداماند. (منتخب لطائف عبید زاکانی ص ...
-
خانه ٔ خدا
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ خدا. [ ن َ / ن ِی ِ خ ُ ] (اِخ ) کعبه . مسجد الحرام . (ناظم الاطباء).
-
خانه خدا
لغتنامه دهخدا
خانه خدا. [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خداوند خانه . صاحبخانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برنداوست مظفری بحق خانه خدای مملکت . خاقانی .دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی . خاقانی .مرغ مأل...
-
خانه خدا
لغتنامه دهخدا
خانه خدا. [ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 29 هزارگزی شمال کرمانشاه و سه هزارگزی خاور شوسه ٔ کردستان . این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 90 تن سکنه ٔ شیعی مذهب و کردی و فارسی زبان است ازچشمه سار مش...
-
خدا کند
لغتنامه دهخدا
خدا کند. [ خ ُ ک ُ ن َ ] (جمله ٔ تمنی ) کاشکی . (یادداشت بخط مؤلف ). یالیت : خدا کند که فلان کار واقع شود. خدا کند که حسن از سفر سالم بیاید. خدا کند که جنگ واقع نشود.
-
خدا بهمراه
لغتنامه دهخدا
خدا بهمراه . [ خ ُ ب ِ هََ ] (جمله ٔ دعایی ) این اصطلاح در اصل «خدا به همراه کسی باشد» می باشد و آن بوقتی مستعمل است که شخصی قصد خروج اعم از سفر یا غیر سفر از محلی کند دیگران به او می گویند: «خدا بهمراه ... باشد»، یعنی خدا حافظش باشد. دو اصطلاح «خداح...