کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداوندگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خداوندگار
لغتنامه دهخدا
خداوندگار. [ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) خالق . صانع عالم . (ناظم الاطباء). خدا. اﷲ : رضا ده بفرمان حق بنده وارکه چون او نبینی خداوندگار. سعدی (بوستان ).ز محرمان سراپرده ٔ وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم . حافظ. || والی . (زمخشری ). هر شخص بزرگوار. بیگ ...
-
خداوندگار
لغتنامه دهخدا
خداوندگار. [ خ ُ وَ دِ ] (اِخ ) شهرستانی است بزرگ از سرزمین آناطولی و بسبب استعداد طبیعی و نزدیک بودن بپایتخت دولت عثمانی و این که دولت عثمانی نخستین بار در این شهر تشکیل شد، دارای اهمیت بسزا می باشد. وجه تسمیه ٔ آن بواسطه ٔ نام سومین پادشاه عثمانی خ...
-
خداوندگار
لغتنامه دهخدا
خداوندگار. [ خ ُ وَ دِ ] (اِخ ) لقب مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر معروف به مولوی است : خداوندگار فرمود در تفسیر این که من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سر، مسلمانی شدی که خود را فدای کنم . (فیه مافیه چ فروزانفر ص 4). یکی گفت که اینج...
-
خداوندگار
لغتنامه دهخدا
خداوندگار. [ خ ُ وَ دِ ](اِخ ) لقب پادشاهان عثمانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خونکار
لغتنامه دهخدا
خونکار. [ خو / خُن ْ ] (اِ مرکب ) مخفف خداوندکار. خاوندگار. خداوندگار. خواندگار. خونگار. (یادداشت مؤلف ). خوندگار. خوندکار. خندگار. || لقب سلاطین عثمانی بزمان صفویه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به خداوندگار و خوندگار شود.
-
ازهری
لغتنامه دهخدا
ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) نورالدین . یکی از شعرای دوره ٔ خداوندگار غازی و از اهالی آق شهر. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
بارچینلو
لغتنامه دهخدا
بارچینلو. (اِخ ) نام عشیرتی است در سنجاق «قره حصار صاحب » از ولایت خداوندگار (عثمانی ). (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
خواندگار
لغتنامه دهخدا
خواندگار. [ خوا / خا دِ ] (اِخ ) مخفف خداوندگار. خواندگار است که لقب عام سلاطین عثمانی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خندگار
لغتنامه دهخدا
خندگار.[ خ ُ ] (اِ مرکب ) مخفف خداوندگار و مجازاً، بمعنی سلطان و شاهنشاه است . (آنندراج ). || استاد.معلم . در این صورت مخفف خواندگار است . (آنندراج ).
-
گیتی آرا
لغتنامه دهخدا
گیتی آرا. (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ گیتی . || (اِخ ) خالق گیتی که کنایه از خداوندگار باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به گیتی آرای شود.
-
بازار جق
لغتنامه دهخدا
بازار جق . [ ] (اِخ ) (ناحیه ...) نام ناحیه ای است در ولایت خداوندگار و مرکب از 21 پارچه قریه ، مردمش مسلمان اند. جنگلها ومرعاهای بسیاری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
خدیور
لغتنامه دهخدا
خدیور. [ خ ِ وَ ] (اِ) پادشاه . (برهان قاطع). || وزیر. || خداوندگار. || بزرگ . || یگانه ٔ عصر. (برهان قاطع). || شاهزاده . || شخص مسن محترم . (ناظم الاطباء). کدیور.
-
کوتاهیه
لغتنامه دهخدا
کوتاهیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) شهری است که در ولایت خداوندگار ترکیه و در دامنه ٔ کوه پورسق در 120 کیلومتری بروسه واقع است و 22266 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ینی شهر
لغتنامه دهخدا
ینی شهر. [ ی ِ ش َ ] (اِخ ) نام قضایی است در ولایت خداوندگار و با ناحیه ٔ ازنیق 85 پارچه ده دارد و عده ٔ اهالیش به 58202 تن بالغ می گردد. قسمت اعظم اراضی اش جلگه ٔ ینی شهر را تشکیل می دهد. (از قاموس الاعلام ترکی ).