کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداحافظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خداحافظ
لغتنامه دهخدا
خداحافظ. [ خ ُ ف ِ ] (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔ دعائی است که هنگام وداع دوستان می گویند. (از آنندراج ). کلمه ٔ دعا که در وقت وداع می گویند و در تبرک نیز گویند. (از ناظم الاطباء). خدا نگهدار. فی امان اﷲ؛ شما را بخدا سپردم یا می سپارم . بدرود باش . (یادداش...
-
واژههای مشابه
-
خداحافظ کردن
لغتنامه دهخدا
خداحافظ کردن . [ خ ُ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدرود گفتن . وداع کردن . (از ناظم الاطباء) خدانگهدار گفتن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
بترک
لغتنامه دهخدا
بترک . [ ب ِ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: ب + ترک ) کلمه ٔ دعا که هنگام وداع گویند یعنی خداحافظ. (ناظم الاطباء).- بترک گفتن ؛ خداحافظ گفتن . (ناظم الاطباء). - || فراغت حاصل کردن از کاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترک شود.
-
خدانگهدار
لغتنامه دهخدا
خدانگهدار. [ خ ُ ن ِ گ َ ] (جمله ٔ دعایی ) خدانگاهدار. خداحافظ. رجوع به «خدانگاهدار» در این لغت نامه شود.
-
خدانگاهدار
لغتنامه دهخدا
خدانگاهدار. [ خ ُ ن ِ ] (جمله ٔ دعایی ) عبارتی است مخفف از «خدا نگاهدار تو باد». خدا حافظ تو باد. || خداحافظ (= ترکیبی که بوقت وداع گویند).
-
خدا بهمراه
لغتنامه دهخدا
خدا بهمراه . [ خ ُ ب ِ هََ ] (جمله ٔ دعایی ) این اصطلاح در اصل «خدا به همراه کسی باشد» می باشد و آن بوقتی مستعمل است که شخصی قصد خروج اعم از سفر یا غیر سفر از محلی کند دیگران به او می گویند: «خدا بهمراه ... باشد»، یعنی خدا حافظش باشد. دو اصطلاح «خداح...
-
درود گفتن
لغتنامه دهخدا
درود گفتن . [ دُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) درود کردن . خداحافظ کردن . وداع کردن . (ناظم الاطباء). تصلیة. (از منتهی الارب ). || درود دادن . سلام کردن . دعای خیر گفتن . آفرین و تحیت گفتن : سوی طالقان آمد و مرورودسپهرش همی داد گفتی درود. فردوسی .همی خورد هرک...
-
الوداع
لغتنامه دهخدا
الوداع . [ اَل ْ وَ ] (ع صوت ) بدرود باش . خداحافظ. در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم . (از ناظم الاطباء). رجوع به وداع و مجموعه ٔ مترادفات ص 155 شود : الوداع ای دوستان من مرده ام رخت بر چارم فلک بر برده ام . مولوی (مثنوی ).الود...
-
وداع
لغتنامه دهخدا
وداع . [ وِ ] (ع اِمص ) وداع به کسر واو خواندن نوعی از تفریس [ تصرف فارسیان ] باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : واپسین دیدارش از من رفت جانم بر اثرگر برفتی در وداعش من ز جان خشنودمی . خاقانی .آن تازه گل ما را هنگام وداع آمدزآن پیش که بگذارد گلزار نگه...
-
شلتاق
لغتنامه دهخدا
شلتاق . [ ش ِ / ش َ ] (ترکی ، اِ) منازعه با کسی در باب دلایل دروغ . (ناظم الاطباء). جنگ و خرخشه . (غیاث ) : در جفا ابروی شوخ تو به عالم طاق است شیوه ٔ تو همه جور و ستم و شلتاق است . میرنجات (از آنندراج ). || تهمت . || نزاع شرعی . || همهمه . غوغا. (نا...
-
دعا گفتن
لغتنامه دهخدا
دعا گفتن . [ دُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) دعا کردن . درخواست کردن از درگاه خدا. طلب خیر برای کسی کردن : پس به آخر مرا دعا گفتی آن دعا مستجاب دیدستند. خاقانی .دعاهات گفتم بخیرات بِپْذیراگر چه دعای مقسم ندارم . خاقانی .نان همی باید مرا نان ده مراتا بگویم مر...
-
بدرود
لغتنامه دهخدا
بدرود. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) وداع . ترک . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی . (برهان قاطع). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن . (نا...
-
دعا کردن
لغتنامه دهخدا
دعا کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن از درگاه خدا. از خدا چیزی طلب کردن . چیزی اعم از بد و نیک برای کسی از خدا خواستن . ارتسام . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : نکنم جز دعای نیک آری کار چون من کسی دعا باشد.مسعودسعد.همتت را کنم بواجب مدح دول...