کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجک زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خجک زدن
لغتنامه دهخدا
خجک زدن . [ خ ُ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقطه گذاردن . ذبر. تنقیط. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
تنقیط
لغتنامه دهخدا
تنقیط. [ ت َ ] (ع مص ) خجک زدن حرف را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقطه گذاری و نقطه زدن حرف را. || به مداد و زعفران خجک آمیخته زدن جامه را. (از اقرب الموارد).
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن َ ] (ع مص ) نقط زدن . (تاج المصادر بیهقی ). نقط برزدن . (زوزنی ). خجک زدن حرف را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نقطه گذاشتن حرف را. (از ناظم الاطباء). نقطه گذاری کردن .
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ] (ع مص ) نبشتن . نوشتن . کتابت . || خجک زدن بر نوشته . نقطه نهادن بر کلمات . تنقیط. نقطه کردن بر کتابت . خجک کردن حروف را . || آهسته خواندن . با شتاب خواندن . زود خواندن . || دانست ِ چیزی . دانستن .
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رَ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته ، در هر چه باشد. یا خجک زدن از سیاهی و سپیدی . (منتهی الارب ). سیاهیی که با سپیدی مخلوط باشد، در هر چه باشد. و یا اینکه نقطه نقطه باشد از آنها بی آنکه نقطه ها وسیع گردد. (از اقرب الموارد). || سپیدی است بر لب...
-
عرمة
لغتنامه دهخدا
عرمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) بمعنی عَرَم است در همه ٔ معانی . (از منتهی الارب ). || سیاهی سپیدی آمیخته در هر چه باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خجک زدن از سیاهی و سپیدی . (ناظم الاطباء). منقط شدن سیاهی و سپیدی بودن آنکه نقطه ها وسیع گردد. (از اقر...
-
شکل
لغتنامه دهخدا
شکل . [ ش َ ] (ع مص ) پوشیده شدن کاری و مشتبه شدن . || رسیدن بعض انگور و یا سیاه گردیدن و به پختن درآمدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || مقید به نقطه و اعراب گردانیدن کتاب و واضح و پیدا گردانیدن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
توقیف
لغتنامه دهخدا
توقیف . [ ت َ ] (ع مص ) ایستانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست آورنجن در دست کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دست برنجن بر دست کردن . || به حنا خجک زدن در دست . || پی خون آلود بر خانه ٔ کمان پیچیدن . (منتهی الا...
-
نکته
لغتنامه دهخدا
نکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).نکته هرجا غلط...
-
نقطه
لغتنامه دهخدا
نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) هولک . (لغت نامه ٔ اسدی ). نقطة. خجک سیاهی بر سپیدی یا عکس آن خجک که بر حرف معجم گذارند. خال . لکه . تیل . داغ . (ناظم الاطباء). کله . دنگ . چیزی قابل اشاره ٔ حسیه غیرقابل انقسام مطلقاً. (یادداشت مؤلف ) : یک نقطه ن...