کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختو
لغتنامه دهخدا
ختو. [ خ َ] (اِ) نوعی از قطاس ذات الثدیه است در دریاهای شمالی . (یادداشت بخط مؤلف ).ماهی زال . ذوالقرن : و یرتفع من الصغانیان الی و اشجرد من الزعفران ما ینقل الی الافاق ... و الختو و البزاة و غیر ذلک . (صور الاقالیم اصطخری ). || نام دو استخوانی که ط...
-
ختو
لغتنامه دهخدا
ختو. [ خ َت ْوْ ](ع مص ) شکسته شدن از اندوه یا بیم یا مرض . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || تغییر کردن رنگ از اندوه یا بیم یا مرض . || فروتنی کردن . (از منتهی الارب ). || تافتن ریشه و پرده ٔ جامه را. || بازداشتن کس را ا...
-
ختو
لغتنامه دهخدا
ختو. [ خ ُ ](اِ) شاخ گاوی است که در ملک چین میباشد و بعضی گویند شاخ کرگدن است و جمع دیگر گفته اند که در مابین ملک چین و زنگبار ملکی است و در آنجا مرغی میشود بغایت بزرگ و این شاخ آن مرغ است و از آن زهگیر تراشند و دسته ٔ کارد نیز سازند. گویند خاصیتش آن...
-
ختو
لغتنامه دهخدا
ختو. [ خ ُت ْ تو ] (اِ) ظاهراً لغت دیگری است در خَتو. رجوع به فرهنگ دزی ج 1 ص 352 شود.
-
واژههای همآوا
-
خطو
لغتنامه دهخدا
خطو. [ خ َطْوْ ] (ع مص ) گام زدن . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
خطو
لغتنامه دهخدا
خطو. [ خ ُ/ خ َ ] (اِ) گام . (یادداشت بخط مؤلف ) : کسری ازین ممالک و صد کسری و قبادخطوی ازین مسالک و صد خطه ٔ ختا.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
کرگدن مائی
لغتنامه دهخدا
کرگدن مائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ماهی زال . ختو. (از الجماهر). نیزه ماهی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ختو و نیزه ماهی شود.
-
فیل ماهی
لغتنامه دهخدا
فیل ماهی . (اِ مرکب ) کرگدن ماهی . ماهی زال . ختو. فیل المائی . (یادداشت مؤلف ).
-
خردندانه
لغتنامه دهخدا
خردندانه . [ خ َ دَ دا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوعی ازختو باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ختو شود.
-
حریش البحر
لغتنامه دهخدا
حریش البحر. [ح َ شُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کرکدن البحر. قوقی . ذوالقرن . ختو. زال . ماهی زال .
-
مختو
لغتنامه دهخدا
مختو. [ م َ ت ُوو ] (ع ص ) (از «خ ت و») ثوب مختو؛ جامه ٔ ریشه و پرزه ٔ آن بافته شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ ریشه بافته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ختو شود.
-
ذوالقرن
لغتنامه دهخدا
ذوالقرن . [ ذُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب )نام نوعی ماهی است . (کتاب البلدان ابن الفقیه ). قوقی . ختو. زال . ماهی زال . حریش . هرمیس نوعی پستاندار دریائی از راسته ٔ قطاس ها که طولش تا 4 متر می رسد یکی از دندانهای نیش جنس نر این حیوان رشد بسیار یافته و بمواز...
-
زال
لغتنامه دهخدا
زال . (ص ، اِ) پیر فرتوت سفیدموی باشد. (برهان قاطع). و اکثر بر زن پیر اطلاق کنند. (آنندراج ). فرتوت و پیر سخت هرم بود. (فرهنگ اوبهی ) : شیخ و فانی و یفن هم ّ و هرم پیر است و زال حیزبون ، شهله ، عجوزه دردبیس و شهبره . (نصاب ).زن پیر فرتوت سفیدموی و مر...