کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختم شد به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ختم الغرائب
لغتنامه دهخدا
ختم الغرائب . [ خ َ مُل ْ غ َ ءِ ] (ع اِ مرکب ) آخرین غرائب . نهایت حد غرائب . امر غریبی که برتر از آن امر غریب دیگر نباشد.
-
ختم گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ختم گذاشتن . [ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن . برای مصیبت کسی مجلس گرفتن . مجلس ترحیم گذاشتن . مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن . مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن .
-
ختم گرفتن
لغتنامه دهخدا
ختم گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مجلس ترحیم گذاشتن . تعزیت کسی برپاداشتن . مجلس عزا مرده راست کردن . یادبودی برای مرده ای ترتیب دادن . || مجلس ختم دعا یا قرانی برپا کردن .
-
ختم گشتن
لغتنامه دهخدا
ختم گشتن . [ خ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تمام شدن . بعد از آن دیگر چیزی نبودن . بپایان رسیدن : یکی ختم نبوت گشته ذاتش یکی ختم ممالک بر حیاتش .نظامی .
-
ختم السنه
لغتنامه دهخدا
ختم السنه . [ خ َ مُس ْ س َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) روز آخر سال . روز پایان سال . روزی که در آن روز سال تمام میشود. آخرین روز اسفند در سالهای شمسی و آخرین روز ذی القعده در سالهای قمری . (یادداشت مؤلف ).
-
ختم دعا کردن
لغتنامه دهخدا
ختم دعا کردن . [ خ َ م ِ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دعائی را از بدء تا ختم یک یا چندبار خواندن : چون دعا ختم کرد برد سجودبرگشاد از شکر گوارش عود.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن یونس بن منعة، مکنی به ابوالمعالی و معروف به ابن منعة. قاضی موصل بود. و ریاست آن اقلیم به وی ختم شد. به سال 716 هَ . ق . در سلطانیه درگذشت . «شرح الحاوی » در فقه شافعی از اوست . (از اعلام زرکلی ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن حسن بن قس رندی نفزی حمیری اندلسی فاسی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به سراج ، عالم حدیث در فاس و مغرب بود. کتاب «فهرسة» از آثار اوست . ریاست حدیث و روایت آن بدو ختم شد. وی به سال 805 هَ . ق . درگذشت . (از اع...
-
منکوس
لغتنامه دهخدا
منکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار و سرنگون . (غیاث )(آنندراج ). نگونسارکرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون . (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون . (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر ...
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زمعةبن ابی جیش الاسود اسدی قرشی ، از صحابه و یکی از کسانی بود که ریاست قبیله ٔ قریش در دوران جاهلی بدانان ختم شد. قبیله ٔ قریش به کاری بی مشورت او نمی پرداختند. یزید از نخستین کسانی است که اسلام آورد و از مهاجران حبشه بود و د...
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) عبداﷲ علی بن عبداﷲ بارقی منسوب به کوهی که بدان قبیله ٔ ازد، فرودآمد. و از این روبدان منسوب شد و وی از رهط محمدبن واسع بود. وی از ابن عمر (رض ) روایت کرده و قتاده و یحیی بن عطار از وی روایت دارند. مجاهد گوید: علی ازد در رمضان در ...
-
شکرخایی
لغتنامه دهخدا
شکرخایی . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شکرخای . || شیرین زبانی : بهر ری کو پادزهرت داده بودهدیه امسال از شکرخایی فرست . خاقانی .ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست . سعدی .قیامت میکنی سعدی بدین شیری...
-
ژنگار
لغتنامه دهخدا
ژنگار. [ ژَ ] (اِ) زنجار. زنگار. زنگ . ژنگ . زنگی که در فلزات از اثر رطوبت و غیره پیدا شود. بعض فرهنگها ژنگار یا زنگار را بخصوص به رنگ سبز که بر فلز نشیند اطلاق کرده اند : بشستن بدین بِه و آب پاک وز او دور شد گرد و ژنگار و خاک . فردوسی .«هرگاه که صیق...
-
قرار کردن
لغتنامه دهخدا
قرار کردن . [ ق َ ک َدَ ] (مص مرکب ) آرام کردن . آرام گرفتن : کرده اهل مشرق و مغرب به انصافت قرارگشته چشم ملت و دولت به اقبالت قریر. امیر معزی (از آنندراج ). || ماندن . ساکن شدن : دارالقرار خانه ٔ جاوید آدمی است این جای رفتن است نشاید قرار کرد. سعدی ...