کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختمی مرتبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختمی مرتبت
لغتنامه دهخدا
ختمی مرتبت . [ خ َ م َ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) بر حسب اصطلاح لقب حضرت رسول است . (یادداشت بخط مؤلف ). در نثرهای فارسی اغلب بصورت حضرت ختمی مرتبت می آید.
-
واژههای مشابه
-
حسین ختمی
لغتنامه دهخدا
حسین ختمی . [ ح ُ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابن بهلول انکه بیگ پس از پدرش حاکم خوارزم از طرف سلطان حسین بایقرا بود. (ذریعه ج 9 ص 290).
-
ختمی مآب
لغتنامه دهخدا
ختمی مآب . [ خ َ م َ ] (ص مرکب ) اصطلاحاً لقب حضرت محمد پیغمبر مسلمانان است واغلب بصورت حضرت ختمی مآب در نثرهای فارسی می آید.
-
جستوجو در متن
-
شرقاوی
لغتنامه دهخدا
شرقاوی . [ ش َ ] (اِخ ) استاد ابوالصفا. او راست :لمعةالاسرار. و آن قصیده ای است در مدح حضرت ختمی مرتبت . چ مطبعه ٔ نیل 1906 م . (از معجم المطبوعات مصر).
-
اسلم اسود
لغتنامه دهخدا
اسلم اسود. [ اَ ل َ م ِ اَ وَ ] (اِخ ) وی بنام اسلم راعی نیز معروف است . در وقعه ٔ خیبر در حالتی که گوسفندی از آن یک تن یهودی را میچرانید ناگهان بخدمت حضرت ختمی مرتبت آمده تقاضای مسلمانی کرد و بعساکر مسلمین ملحق گردید و در حرب شرکت کرد و در همان روز ...
-
ذوظلیم
لغتنامه دهخدا
ذوظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) حوشب بن طحمة. تابعی است . و در استیعاب آمده است : ذوظلیم حوشب بن طخیه . و یقال ظلیم بضم الظاء. و هو الاکثر و یقال فی اسم ابیه حوشب بن عبداﷲ البجلی بعث الیه رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم جریر البجلی فی التعاون علی الاسود العنس...
-
تجاهل العارف
لغتنامه دهخدا
تجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبر...
-
طه
لغتنامه دهخدا
طه . [ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل . وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقلی محیط و مردی تیزخاطر و صاحب هوشی سرشار بود. در غور بمطالب بسی عمیق و مدقق بود با زهد و عف...
-
رب
لغتنامه دهخدا
رب . [ رَب ب ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ) (دهار) (از مجمل اللغة).پروردگار و خداوند و هو اسم من اسماء اﷲ تعالی و لایطلق باللام لغیر اﷲ و لایقال لغیره الا باضافة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (صراح اللغة). یکی از نامه...
-
دهقان
لغتنامه دهخدا
دهقان . [ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است . تخته قاپو. مردم حضری . مقابل تازی و بری که بادیه نشین باشد. مقا...