کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) تخلص یکی از شعرای قرن دهم هَ . ق . عثمانی بوده و بیت زیر از اوست :کندم کوزم یا شیله دونر برد کرمنم چرخ فلکده کمسه یه نوبت دکر منم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) سلطان حسین . املاء دیگر سلطان حسین خطی است بنا بر نقل حاشیه ٔ صفحه 110 مجالس النفایس امیر علیشیر نوائی از نسخه ٔ ج . رجوع به خطی سلطان حسین در این لغتنامه شود.
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) مصطفی بیک وی ﷲباشی سلطان سلیم خان ثانی پادشاه عثمانی بود و بزمان او به بیکی در چند ناحیه برگزیده شد او نیز از شعرای قرن دهم عثمانی بوده و در اشعار خود به ختمی تخلص می کرده است چنانکه در این بیت می آید : جنت کوینده یارک جلوه لرقل...
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِ) نام گیاهی از تیره ٔ پنیرکیان با ساقه های بلند و گلهای درشت تر با خواص پنیرک . جنسی از آن ختمی درختی است که برای زینت کاشته میشود. (از گیاه شناسی برای سال اول پزشکی تألیف حسین گل گلاب ).
-
واژههای مشابه
-
حسین ختمی
لغتنامه دهخدا
حسین ختمی . [ ح ُ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابن بهلول انکه بیگ پس از پدرش حاکم خوارزم از طرف سلطان حسین بایقرا بود. (ذریعه ج 9 ص 290).
-
ختمی مآب
لغتنامه دهخدا
ختمی مآب . [ خ َ م َ ] (ص مرکب ) اصطلاحاً لقب حضرت محمد پیغمبر مسلمانان است واغلب بصورت حضرت ختمی مآب در نثرهای فارسی می آید.
-
ختمی مرتبت
لغتنامه دهخدا
ختمی مرتبت . [ خ َ م َ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) بر حسب اصطلاح لقب حضرت رسول است . (یادداشت بخط مؤلف ). در نثرهای فارسی اغلب بصورت حضرت ختمی مرتبت می آید.
-
واژههای همآوا
-
خطمی
لغتنامه دهخدا
خطمی . [ خ َ می ی ] (ع ، ص نسبی ) منسوبست به خطمه که بطنی است از انصار. (از انساب سمعانی ).- ذات الخطمی ؛ نام مسجد حضرت رسول (ص ) در مسیر تبوک . (ناظم الاطباء).
-
خطمی
لغتنامه دهخدا
خطمی . [ خ َ/ خ ِ می ی ] (ع اِ) خیرو.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). غِسل . (مهذب الاسماء). خیروی ِ دشتی .(دهار). ملوکیةالشجر. عودالیسر. شحم البرح . آلثئا. ملوخیه . وردالزوانی . (یادداشت بخط مؤلف ). هشت دهان ....
-
جستوجو در متن
-
شرقاوی
لغتنامه دهخدا
شرقاوی . [ ش َ ] (اِخ ) استاد ابوالصفا. او راست :لمعةالاسرار. و آن قصیده ای است در مدح حضرت ختمی مرتبت . چ مطبعه ٔ نیل 1906 م . (از معجم المطبوعات مصر).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عطاء احمدبن محمدبن سهل بن عطاء الاَّدمی . یکی از شیوخ صوفیه و مشاهیر زهاد. گویند او به شبانروزی بیش از دو ساعت نخفتی . و هر بیست وچهار ساعت یکبار ختم قرآن کردی . و نیز ختمی آغازیدبه قصد فهم و استنباط که چ...
-
رینی
لغتنامه دهخدا
رینی . [ رَ / رِ ] (ص نسبی ) در اصطلاح تصوف ،ذاتی . طبعی . ختمی . (یادداشت مؤلف ) : اما حجاب دو است : یکی حجاب رینی ... و یکی حجاب غینی و این زود برخیزد... پس حجاب ذاتی که رینی است هرگز برنخیزد و معنی رین و ختم و طبع یکی است ... جنید گوید:... رین از...