کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبیره
لغتنامه دهخدا
خبیره . [ خ َ رَ ](ع اِ) پاره ای از مو. || گوسپند که جماعتی بشرکت خریده ذبح کنند. || پشم نیکوی گوسپند از اول بریدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خبیره
لغتنامه دهخدا
خبیره . [ خ َ رَ / رِ ] (ص ) ساخته .پرداخته . || جمع حساب . || پیچیده . (از برهان قاطع). || سنجیده . (اوبهی ). || تل ریگ . توده ٔ ریگ . (برهان قاطع).
-
واژههای مشابه
-
خبیره شدن
لغتنامه دهخدا
خبیره شدن . [ خ َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کمربستن . مهیا شدن . || بهم آوردن . || جمع شدن . (از ناظم الاطباء) : ز شهروز لشکر خبیره شدندبزرگان بی مر پذیره شدند.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
خبیوره
لغتنامه دهخدا
خبیوره . [ خ َ رَ ] (اِ) سامان کار. || جمع حساب . || توده ٔ ریگ . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به خبیره شود.
-
خبیوه
لغتنامه دهخدا
خبیوه . [ خ َ وَ ] (اِ) جمع حساب . || توده ٔ ریگ . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به «خبیوره » و «خبیره » شود. || سامان کار. (از ناظم الاطباء).
-
خبیر
لغتنامه دهخدا
خبیر. [ خ َ ] (ع ص ) سنجیده . سامان کار. کارسازی کرده . ساخته و مهیا گردانیده . (از برهان قاطع). خباره . خبیره . خبره . || پیچیده . (از برهان قاطع). || آگاه . دانا. باخبر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واقف . مطلع : هوالحکیم الخبیر.(قر...