کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبیثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبیثة
لغتنامه دهخدا
خبیثة. [ خ َ ث َ ] (ع ص ) مؤنث خبیث است به معنی ناپاک . ج ، خَبیثات ، خَبائث .- ارواح خبیثه ؛ ارواح پلید. ارواح ناپاک . مقابل ارواح طیبه .- شجرة خبیثة ؛ درخت تلخ گوهر. منه : من اکل من هذه الشجرة الخبیثة فلایقربن مجلسنا. (از اقرب الموارد): و مثل کلم...
-
واژههای همآوا
-
خبیصة
لغتنامه دهخدا
خبیصة. [ خ َ ص َ ] (ع اِ) افروشه . (مهذب السماء). نوعی خاص از خبیص . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، اخبصه .
-
جستوجو در متن
-
خبیثات
لغتنامه دهخدا
خبیثات . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خَبیثَه . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به خبیثه شود : الخبیثات للخبیثین . (قرآن 26/24).
-
شهدیه
لغتنامه دهخدا
شهدیه . [ ش َ دی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث شهدی . (یادداشت مؤلف ).- قروح شهدیه ؛ قروح خبیثه . (یادداشت مؤلف ).
-
ردیة
لغتنامه دهخدا
ردیة.[ رَ دی ی َ ] (ع ص ) رَدیئة. مؤنث رَدی ّ (رَدی ٔ). خبیثة. (یادداشت مؤلف ).
-
حالئة
لغتنامه دهخدا
حالئة. [ ل ِ ءَ ] (ع اِ) ماری است خبیث . حیة خبیثة قتالة. (اقرب الموارد). || (ص ) زن که چرک و پوست دور کند از روی ادیم .
-
شری
لغتنامه دهخدا
شری . [ ش ُرْ را ] (ع ص ) زن بدتر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعوذبک باﷲ من نفس حری و عین شری ؛ ای عین خبیثة. (ناظم الاطباء).
-
داعرة
لغتنامه دهخدا
داعرة. [ ع ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث داعر. نخلة داعرة؛ خرمابنی که گشن نپذیرد. ج ، مداعر، مداعیر. (منتهی الارب ). || خبیثةٌ داعرة؛ زن پلید تباهکار. (منتهی الارب ).
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث طیب ، و در تمام معانی با طیب برابر است . ج ، طیبات . مقابل خبیثة. قوله تعالی : اء لم تر کیف ضرب اﷲ مثلاً کلمةً طیبةً کشجرة طیبة (قرآن 24/14)؛ نمی بینی ای محمدیعنی نمیدانی که چگونه مثل زد خدای تعالی که گفت کلمتی پ...
-
عزیمه خوان
لغتنامه دهخدا
عزیمه خوان . [ ع َ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) افسون خوان . عزایم خوان . کسانی که مدعی بودند بر اینکه ارواح خبیثه را از اشخاص یا اماکن بواسطه ٔ خواندن عزائم اخراج مینمایند. و از انجیل چنین برمی آید که عده ٔ آنها بسیار بود و قوم را اعتقاد این بود ...
-
ابوالخیر
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر. [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) نصرانی . ابن ابی الفرج بن ابی الخیر بغدادی . طبیبی جرائحی مقیم بغداد. مولد او به سال 355 هَ . ق . بود. و او بعض تصرفات در مرهم باسلیقون و دیاخلیون کرده و مرهمی از سرب سوخته و موم و سفیداب ساخته که در سرطان و قروح خبی...
-
منقی
لغتنامه دهخدا
منقی . [ م ُ ن َق ْ قی ] (ع ص ) پاک و صاف کننده از آلایش . (غیاث ). آنکه پاک می کند. (ناظم الاطباء): طلای ابهل با انگبین منقی قروح خبیثه است . (منتهی الارب )(یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه گندم پاک کند. (مهذب الأسماء) (از انساب سمعانی ). بوجار. گندم ...
-
تامسون
لغتنامه دهخدا
تامسون . [ س ُ ] (اِخ ) رجینالد کامپبل (1876-1941 م .). باستان شناس انگلیسی که در سالهای 1904، 1927، 1930 و 1931 م . ریاست هیئت حفاری «بریتیش میوزیوم » را در «نینوا» بعهده داشت . در دوران جنگ جهانی در بین النهرین ، در اداره ٔ اطلاعات انگلستان خدمت می...