کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبگی
لغتنامه دهخدا
خبگی . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (حامص ) خفگی . حالت خفه شدن . حالت گلو بهم فشرده شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خفگی شود.
-
جستوجو در متن
-
خپگی
لغتنامه دهخدا
خپگی . [ خ َپ َ ] (حامص ) خفگی . خبگی . حالت خفه شدن . حالتی که براثر بیرون نیامدن نفس دست دهد. رجوع به خفگی شود.
-
خفگی
لغتنامه دهخدا
خفگی . [ خ َ ف َ / ف ِ ] (حامص ) حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس .(ناظم الاطباء). خبگی . خپگی . گلوگرفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || اضطراب . || کم هوائی جایی . || آزردگی خاطر. (ناظم الاطباء).
-
اختناق
لغتنامه دهخدا
اختناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبه شدن . (منتهی الارب ). خفگی . خبگی . خپگی . خفه شدن . خوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گلو گرفتن . گلو گرفته شدن : گفت شبانگاهی در فلان شارع می گذشتم ناگاه بند کمندی در گردن من افتاد و حلقوم من بجذبات متواتر بیف...