کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبرگزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبرگزار
لغتنامه دهخدا
خبرگزار. [ خ َ ب َ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه اطلاعات لازم را برای روزنامه ٔ می برد یا می نویسد یا تلگراف می کند. (یادادشت بخط مؤلف ). آنکه برای مؤسسات پخش خبر کسب خبر می کند و آنرا بدست آن مؤسسه می سپارد، مخبر || مُنهی : از من خدایگان همه شرق و غرب را...
-
جستوجو در متن
-
شاطرخدنگ
لغتنامه دهخدا
شاطرخدنگ . [ طِ خ َ دَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم قزوین ، خبرگزار. هدهد سبا.
-
خبرگزاری
لغتنامه دهخدا
خبرگزاری . [ خ َ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خبرگزار. || عمل مخبر. || (اِ مرکب ) اداره ای است که خبرها را بدست می آورد و منتشر می کند.
-
خبرنگار
لغتنامه دهخدا
خبرنگار. [ خ َ ب َ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کسب خبر می کند و برای روزنامه یا مجله ای می فرستد. فرق خبرگزار با خبرنگار این است که در اطلاعات روزانه خبرگزار بیشتر به کسانی اطلاق میشود که برای مؤسسه یا مؤسساتی که خبر پخش میکنند، چون رادیو، خبر ...
-
صاحب خبر
لغتنامه دهخدا
صاحب خبر.[ ح ِ خ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خبرنگار. منهی . خبرگزار : باد را [ خدای تعالی ] صاحب خبر سلیمان کرد، تا هر کجا بر یک ماه راه یا بیشتر کسی چیزی بگفتی به گوش سلیمان رسانیدی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).پادشاهی که به روم اندر صاحب خبران پیش او ص...
-
حاکی
لغتنامه دهخدا
حاکی . (ع ص ) نعت فاعلی از حکایت . حکایت کننده . روایت کننده . نقل آورنده . گزارنده . ناقل . محدث . راوی . خبرگزار. آگاهی دهنده . نقل کننده . ج ، حکاة.- حاکی از ؛ دلیل بر. حاکی از فلان امر بودن ؛ انباء از آن یعنی معنی و فحوی و مستنبط از آن این است : ...
-
راوی
لغتنامه دهخدا
راوی . (ع ص ، اِ) نگهبان اسبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب دهنده ٔ حیوانات . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ). آب آورنده . ج ، روات . راوون : روی علی اهله یا روی لهم ؛ یعنی برای آنان آب آورد. (از اقرب الموارد). || نقل ...
-
شاطر
لغتنامه دهخدا
شاطر. [ طِ ] (از ع ، ص ، اِ) دلاور و چالاک و تند. (آنندراج ). چست و چالاک . (ناظم الاطباء). عُفر (منتهی الارب ) : به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه به بوسه دادن جان پدر بس اژگهنی . شاکر بخاری .مرغ بی بربط به بربط ساختن دانا شودآهو اندر دشت چون معشوقگان ...
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در ترا...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...