کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خبص
لغتنامه دهخدا
خبص . [ خ َ ] (ع مص ) آمیختن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || عمل آوردن و خلط کردن حلوا. (از متن اللغة). || پختن افروشه . (ناظم الاطباء). || مردن . (از متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
مخبثة
لغتنامه دهخدا
مخبثة. [ م َ ب َ ث َ ] (ع اِ) سبب خبث و فساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به خبث شود.
-
ذآبت
لغتنامه دهخدا
ذآبت . [ ذَ ب َ ] (ع مص ) مانند گرگ شدن در خبث و دها. رجوع به ذآبة شود.
-
خبیثی
لغتنامه دهخدا
خبیثی . [ خ ِب ْ بی ثا ] (ع اِمص ) خُبث . (از اقرب الموارد).
-
اشکریة
لغتنامه دهخدا
اشکریة. [ اِ ک َ ی َ ] (معرب ، اِ) (ازاسپانیولی اسکریا ) ماده ٔزجاجی که در کف فلزات مذاب یافت میشود. کف . خبث . زبد. و یعرف بالاشکریة خبث الحدید. (از دزی ج 1 ص 25).
-
خباثة
لغتنامه دهخدا
خباثة. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خُبث است . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). رجوع به خبث و خباثت شود.
-
عسجرة
لغتنامه دهخدا
عسجرة. [ ع َ ج َ رَ ] (ع اِمص )بدی و پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . (اقرب الموارد).
-
کیثه
لغتنامه دهخدا
کیثه . [ ث َ / ث ِ ] (اِ) چرک و ریم نقره را گویند، و به عربی خبث الفضه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
هرنوت
لغتنامه دهخدا
هرنوت . [ هََ ] (اِ) مکر و حیله . || خبث و خباثت . || بدگویی . || بد مردم در دل نگاه داشتن را نیز گویند. (برهان ).
-
تخبث
لغتنامه دهخدا
تخبث . [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) خبیث شدن و پلید بودن . (ناظم الاطباء). تکلف کردن به خبث . (از اقرب الموارد).
-
رساید
لغتنامه دهخدا
رساید. [ رَ ی ِ ] (اِ) ریم آهن ، که به ترکی دمیرپوخی و به عربی خبث الحدید گویند. (از شعوری ج 2 ص 4).
-
اقجنوش
لغتنامه دهخدا
اقجنوش . [ اَ ق َ ] (اِ) اقجنوس . (برهان ). ریم آهن باشد که آنرا به عربی خبث الحدید خوانند.
-
پدرسوختگی
لغتنامه دهخدا
پدرسوختگی . [ پ ِ دَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) شراست ذات . خبث طینت . بدسرشتی .
-
بدنفسی
لغتنامه دهخدا
بدنفسی . [ ب َ ن َ ] (حامص مرکب ) شهوت پرستی و بدفطرتی . (ناظم الاطباء). خبث سریرت . (یادداشت مؤلف ).
-
اسقورون
لغتنامه دهخدا
اسقورون . [ اِ / اُ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اسکوریا ) بیونانی خبث الحدید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی در قرابادین ) (فهرست مخزن الادویة). بیونانی و بعضی گویند برومی ، ریم آهن باشد و آنرا بعربی خبث الحدید خوانند. ق...