کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان . [ خ ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بین معدن نقره و فدک بعربستان . (از متن اللغة).
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان . [ خ ِ ] (ع مص ) درنوشتن جامه و دوختن آن تا کوتاه شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از البستان ) (از لسان العرب ). تو گذاشتن پارچه . لاگذاشتن پارچه برای کوتاه کردن آن . || پنهان کردن غذا ...
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان . [ خ ُ ](اِخ ) نام وادیئی است به یمن در عربستان . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از یاقوت در معجم البلدان ).
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان . [ خ ُ] (ع مص ) مصدر دیگر خِبان است . رجوع به خبان شود.
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان .[ خ ُب ْ با ] (اِخ ) نام قریتی است به یمن در وادی خبان . گویند این قریه در حران است و آنرا «قریة الاسود الکذّاب » و «کهف » نامند. (از معجم البلدان یاقوت ).
-
واژههای مشابه
-
وادی خبان
لغتنامه دهخدا
وادی خبان . [ خ ُ ] (اِخ ) موضعی است در یمن از توابع ذمار. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
خبون
لغتنامه دهخدا
خبون . [ خ َ ] (ع اِ) مرگ ، یقال : خبنته خبون ؛ یعنی مرد چنانکه گفته میشود. شعبته شعوب . رجوع به خبان شود.