کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خباز قاینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خباز قاینی
لغتنامه دهخدا
خباز قاینی . [ خ َب ْ با زِ ی ِ ] (اِخ )شاعری بوده بحدود قرن چهارم و پنجم هَ . ق . و از او فقط بیتی است در لغت خَربیواز در لغت فرس اسدی :نکنی هیچ کار روزدرازکار تو شب بود چو خربیواز.
-
واژههای مشابه
-
صالح خباز
لغتنامه دهخدا
صالح خباز. [ ل ِ ح ِ خ َب ْ با ] (اِخ ) کوفی و ثقة است . شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام رضا (ع ) شمرده است . گویا امامی و مجهول باشد. (تنقیح المقال ج 2 ص 491).
-
خباز بالا
لغتنامه دهخدا
خباز بالا. [ خ َب ْ با زِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 5 هزارگزی شمال راه مالرو بافت بساردوئیه . در این دهکده 20 تن سکنی دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خباز بلدی
لغتنامه دهخدا
خباز بلدی . [ خ َب ْ با زِ ب َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن حمدان مکنی به ابوبکر و معروف به خباز بلدی از «بلدة» بود که میگویند شهری از شهرهای جزیره بوده است . ابوبکر با آنکه امی بود شعر نیکو می سرود و با آنکه بهره ای از علم نداشت شعرش از ظرایف و لطایف ...
-
نجم الدین خباز
لغتنامه دهخدا
نجم الدین خباز. [ ن َ مُدْ دی ن ِ خ َب ْ با ](اِخ ) دانشمند و نحوی بارعی بود که شغل نانوائی داشت و دکانش مجمع طلاب و دانشجویان بود. حافظه ای قوی داشته . قبرش در شیراز است . رجوع به شدالازار ص 65 شود.
-
جستوجو در متن
-
خربیواز
لغتنامه دهخدا
خربیواز. [ خ َ بی ] (اِ) خربواز و شب پره ٔ کلان و آن ببزرگی غلیواج میشود و پیوسته خود را سرنگون از درخت آویزد. و با بای فارسی (خرپیواز) هم گفته اند. (برهان قاطع). شب پره بود که بروز نتواند پرید و آنرا شب یازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند : نکن...
-
بسان
لغتنامه دهخدا
بسان . [ ب ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) از ادات تشبیه است . مانند و مثل . (ناظم الاطباء). مانند و مشابه و آن یکی از حروف تشبیه باشد. (آنندراج ). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186 شود. بر سان . بگونه . بکردار. چون . نظیر : بس عزیزم ، بس گرامی سال و ماه اند...
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائی بدان بینند، چون : گیسوانی ،دستی ، ریشی دراز یا مقابل پست و آن طولی باشد عمودی ، چون از ز...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...