کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خای
لغتنامه دهخدا
خای . (اِمص ) خاییدن . در زیر دندان نرم کردن باشد. || (فعل امر)از کلمه ٔ خاییدن به معنی «بخای » یعنی در زیر دندان نرم ساز. (برهان قاطع). || (اِ) خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد. || زمین کاویده شده وکنده شده . || زمین پست . || خایه . (ناظم الاطباء). || ...
-
واژههای مشابه
-
علک خای
لغتنامه دهخدا
علک خای . [ ع ِ ] (نف مرکب ) آنکه علک خاید. || ژاژخا و هرزه لا. || ماده خر دندان بهم ساینده در دیدن خر نر : ز خرسپوزی من علک خای گردد خرنه کَه ْ خورد نه سبوس و نه جو نه آب و گیا.سوزنی .
-
نفس خای
لغتنامه دهخدا
نفس خای . [ ن َ ف َ ] (نف مرکب ) آن که بازمی دارد و قطع می کند تنفس و تکلم را. (ناظم الاطباء). نفس گسل . (از آنندراج ) : ز دردهای نفس خای کامران بخروشم ز غصه های جگرکاو کامیاب بگریم .ظهوری (از آنندراج ).
-
هرزه خای
لغتنامه دهخدا
هرزه خای . [ هََ زَ /زِ ] (نف مرکب ) یاوه گوی و بی صرفه گوی . (آنندراج ).
-
آهن خای
لغتنامه دهخدا
آهن خای . [ هََ ] (نف مرکب ) کنایه از اسب سرشخ پرزور باشد. (برهان ).
-
دندان خای
لغتنامه دهخدا
دندان خای . [ دَ ] (نف مرکب ) دندان خا. خاینده ٔ دندان از خشم . آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن . (یادداشت مؤلف ) : سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای . فرخی .کمند او ببرد زور پیل گردنکش سنان او بکند چنگ شیر دندان خای . ع...
-
لجام خای
لغتنامه دهخدا
لجام خای . [ ل ِ ] (نف مرکب ) خاینده و جونده و به دندان گیرنده ٔ لگام . که لجام گزد : شیران مرگ دندان خایند چون بحرب گردند مرکبان سپاهت لجام خای .سوزنی .
-
لقمه خای
لغتنامه دهخدا
لقمه خای . [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) لقمه خاینده : چون روان باشی روان و پای نی می خوری صد لوت و لقمه خای نی .مولوی .
-
خای تیمور
لغتنامه دهخدا
خای تیمور. (اِخ ) نام یکی از فرماندهان سلطان اولیجایتو است در جنگ گیلان .رشیدی آرد: توضیح آنکه اولیجایتوی در ذی القعده ٔ سنه ٔ 706 هَ . ق . فولاد خبکسان را بر سر آغرق گذاشت و باسپاهی جرار از سلطانیه متوجه گیلان شد و بطارم آمد واز آنجا به کوه طرفک رفت...
-
خای فدنغ
لغتنامه دهخدا
خای فدنغ. [ ف ُ ] (اِخ ) شهری است به ایالت میونان از چین در جنوب غربی پکن بفاصله ٔ 530 هزارگزی آن و بر کنار رود «هونگ هو». (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
خای کوتل
لغتنامه دهخدا
خای کوتل . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) کوتلی است در 62 هزارگزی شرق قریه ٔ خدرخیل . واقع در علاقه ٔ سلیمان خیل تابع کتوار حکومت اعلی غزنی به افغانستان .این نقطه بین خط 68 درجه و 52 دقیقه و 58 ثانیه ٔ طول شرقی و خط 32 درجه و 11 دقیقه و 42 ثانیه ٔ عرض شمالی قرار...
-
چین خای
لغتنامه دهخدا
چین خای . (اِخ ) نام ایالتی از چین به مساحت 697 هزار گز مربع و دارای یک میلیون و دویست هزار سکنه و کرسی آن نین شاه است .
-
بخت دندان خای
لغتنامه دهخدا
بخت دندان خای . [ ب َ ت ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از طالع ناموافق و بخت نامساعد. (برهان قاطع) (آنندراج ). بخت بد و ناموافق . (شرفنامه ٔ منیری ). طالع ناموافق و نامساعد. (ناظم الاطباء) : چون کنار شمع بینی ساق من دندانه وارساق من خائید گوئی ...
-
خای لای تخن
لغتنامه دهخدا
خای لای تخن . [ ] (اِخ ) نام محلی است بفاصله ٔ 37 هزارگزی جنوب غربی کشک از حکومت درجه ٔ 2 کشک و قره تپه حکومت بادغیسات ولایت هرات ، واقع در 62 درجه و 6 دقیقه و 56 ثانیه ٔ طول شرقی و خط 34 درجه و48 دقیقه و 25 ثانیه ٔ عرض شمالی . (از قاموس جغرافیایی اف...