کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفق
لغتنامه دهخدا
آفق . [ ف َ ] (ع ص ) نامختون .
-
آفق
لغتنامه دهخدا
آفق . [ ف ِ ] (ع ص ) مرد بزرگوار. (مهذب الاسماء). آنکه در کرم به نهایت رسیده باشد. بغایت کریم .
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ] (ع مص ) بر سر خود شدن و رفتن در آفاق . (ناظم الاطباء). بطور خود شدن و رفتن در آفاق . (منتهی الارب ). بر سر خود به آفاق رفتن . (از اقرب الموارد). در زمین رفتن . (المصاد زوزنی ). رفتن . (آنندراج ). || عطا کردن بعضی را بیشتر از بعضی . (ناظم...
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف َ ] (ع اِ) اسم جمع افیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افیق شود. || روی راه . ج ، آفاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوستهای نیم پیراسته و پوستهائی که آنها را دوخته و یا ناشکافته دباغت دهند. (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف َ ] (ع مص ) در نهایت کرم و علم شدن . (ناظم الاطباء). بنهایت کرم رسیدن یا بنهایت در علم رسیدن . (از اقرب الموارد). || در نهایت فصاحت و فضیلت گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف ِ ] (ع ص ) پوست نیم پیراسته یا پوستی که آنرا نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اُ ف ُ ] (ع اِ) کران . (نصاب الصبیان ).کناره ٔ آسمان . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). کنار و گردبرگرد جهان . آنچه پیدا باشداز نواحی آسمان و اطراف زمین . کنار جهان . (یادداشت مؤلف ). کرانه ٔ آسمان و هر کرانه باشد. (آنن...
-
خاک
لغتنامه دهخدا
خاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک است و آنها می پنداشتند که طرز قرار گرفتن عناصر بترتیب زیر است : ابتداء کره ٔخاک است بر رو...
-
هم افق
لغتنامه دهخدا
هم افق . [ هََ اُ ف ُ ] (ص مرکب ) در تداول دو کس را گویند که دارای تجانس فکری و روحی باشند.
-
افق ترسی
لغتنامه دهخدا
افق ترسی . [ اُ ف ُ ق ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان افق حسی است با کمی اختلاف . افق ترسی که آنرا گاه افق حسی بمعنی عام گویند دایره ایست که محیطش از طرف خط شعاعی چشم رسم می شودکه مماس با سطح زمین باشد. این دایره باختلاف قامت ومحل بیننده تفاوت پ...
-
افق حسی
لغتنامه دهخدا
افق حسی . [ اُ ف ُ ق ِ ح ِس ْ سی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دایره ایست که بدیدار مردم گرد بر گردزمین است . ابوریحان گوید: افق دو گونه است یکی حسی و دیگر حقیقی ؛ اما حسی آن دایره است که از قبه ٔ آسمان بزمین همی رسد و همچون دایره ای باشد گرد برگرد مردم ...
-
افق حقیقی
لغتنامه دهخدا
افق حقیقی . [ اُ ف ُ ق ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است از فلک که بدو آن سطح رسد که موازی است افق حسی را و مرکز زمین را بگذرد. و میان هر دو افق [حسی وحقیقی ] بس چیز نبود چون کره ای بزرگ باشد ولیکن ناپیدا شود. و چون کره خود بود آنچه میان هر دو ا...
-
افق مرئی
لغتنامه دهخدا
افق مرئی . [ اُ ف ُ ق ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افق حسی . رجوع به افق حسی شود.
-
افق الاعلی
لغتنامه دهخدا
افق الاعلی . [ اُ ف ُ قُل ْ اَ لا ] (اِخ ) برترین مرتبه ٔ روح یعنی حضرت احدیت و حضرت الوهیت . (از تعریفات جرجانی ).
-
افق المبین
لغتنامه دهخدا
افق المبین . [ اُ ف ُقُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) بالاترین مرتبه ٔ قلب . (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.