کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاوران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وَ ] (اِ) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است . (از دیوان جاهد).
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وَ ] (اِ)مشرق . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). خاور : هم از خاوران تا در باخترز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی .بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران . فردوسی .ذره ای کز عراق برخیزدرشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی .|| مغرب ر...
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وَ ] (اِخ ) خابران . نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیه ٔ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش ...
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وُ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قراء خلاط و منسوب به آن خاورانی است . (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
-
واژههای مشابه
-
دشت خاوران
لغتنامه دهخدا
دشت خاوران . [ دَ ت ِ وَ ] (اِخ ) ولایتی است معروف از خراسان و از این جاست رونه و مهنه و نسا و ابیورد و دره گز. (از آنندراج ). رجوع به خاوران شود.
-
مهر خاوران
لغتنامه دهخدا
مهر خاوران . [ م ِ رِ وَ ] (اِخ ) مراد حکیم انوری ابیوردی است که از خاوران ، ولایتی از خراسان بوده است و در آغاز خاوری تخلص می کرده . (از برهان ).
-
خاوران شاه
لغتنامه دهخدا
خاوران شاه . [ وُ ] (اِخ ) مهر. هور. خور. شمس . خورشید : چو از خاور برآمد خاورانشاه شهی کش مه وزیر است آسمان گاه .(ویس و رامین ).
-
جستوجو در متن
-
خاورانی
لغتنامه دهخدا
خاورانی . [ وَ / وِ ] (ص نسبی ) منسوب به خاوران .
-
خوربران
لغتنامه دهخدا
خوربران . [ خوَرْ / خُرْ ب َ ] (اِ مرکب ) مغرب . خاور. خاوران . باختر. (یادداشت مؤلف ).
-
باذن
لغتنامه دهخدا
باذن . [ ذَ ] (اِخ ) از قرای خاوران از اعمال سرخس است . (از معجم البلدان ). و سمعانی باذنه آورده است و گوید یکی از قرای خاوران در نواحی سرخس است .(الانساب سمعانی ). از قرای خابران از اعمال سرخس است . (مرآت البلدان ج 1 ص 164). رجوع به باذبین و باذین و...
-
باذنه
لغتنامه دهخدا
باذنه . [ ذَ ن َ ] (اِخ ) یکی از قرای خاوران (خابران ) در نواحی سرخس و منسوب بدان را باذنی گویند. (الانساب سمعانی ). و رجوع به باذن و باذبین و باذین شود.
-
زیرکش
لغتنامه دهخدا
زیرکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) یکی از مقامات موسیقی قدیم . حسینی . (فرهنگ فارسی معین ).- زیرکش خاوران ؛ یکی از آهنگ های موسیقی . رجوع به آهنگ شود.- زیرکش عشیران ؛ یکی از آهنگ های موسیقی . رجوع به آهنگ شود.
-
فکل بند
لغتنامه دهخدا
فکل بند. [ ف ُ ک ُ ب َ ] (نف مرکب ) فکل بندنده . کسی که فکل به کار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : زین فکل بندان لوس کون نشوی نادرست یک تن از تهران بمرز خاوران رهبر نبود.بهار.