کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خان و مان برانداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هاشم خان
لغتنامه دهخدا
هاشم خان . [ش ِ ] (اِخ ) پسر میرزا یداﷲ اصفهانی ، قونسول ایران در مسکو. مغنی نیکلا امپراطور روس . (یادداشت مؤلف ).
-
هدایت خان
لغتنامه دهخدا
هدایت خان . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) رشتی . حاکم رشت در اواخر دوره ٔ کریم خان زند. (از مجمل التواریخ گلستانه ، ص 282).
-
یعقوب خان
لغتنامه دهخدا
یعقوب خان . [ ی َ ] (اِخ ) سومین از خاندان بارکزائی افغانستان (در سال 1296 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
-
اﷲوردی خان
لغتنامه دهخدا
اﷲوردی خان . [ اَل ْ لاه وِ ] (اِخ ) کرد. حاکم قوچان در عهد نادرشاه افشار. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 107 شود.
-
جوجی خان
لغتنامه دهخدا
جوجی خان . (اِخ ) یکی از فرزندان چنگیزخان مغول . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 649 شود.
-
پیردوست خان
لغتنامه دهخدا
پیردوست خان . (اِخ ) از سرداران تیمورشاه افغانی . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 118 شود.
-
ته خان
لغتنامه دهخدا
ته خان . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) اصطلاح بازی نرد خانه ٔ آخر نرد، مقابل افشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
حکیم خان
لغتنامه دهخدا
حکیم خان . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به جنوب چوتفوال نزدیک مصب رود تجن بنواحی شمال غربی مرو.
-
دلی خان
لغتنامه دهخدا
دلی خان . [ دَ ] (مغولی ، اِ مرکب ) خان اقیانوس گیر، یا خان جهان گیر. (از سازمان اداری حکومت صفوی چ دبیرسیاقی حاشیه ٔ ص 40).
-
درویش خان
لغتنامه دهخدا
درویش خان . [ دَرْ ] (اِخ ) شهرت غلامحسین درویش است . رجوع به درویش (غلامحسین ...) شود.
-
ده خان
لغتنامه دهخدا
ده خان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 28هزارگزی شمال خاوری کرمان . سکنه آن 650 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحیم خان
لغتنامه دهخدا
رحیم خان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش پشت آب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 229 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول عمده ٔآنجا غلات می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ژن خان
لغتنامه دهخدا
ژن خان . [ ژَ ] (اِخ ) تولی خان . (دیوان رودکی ج 1 ص 187).
-
شادی خان
لغتنامه دهخدا
شادی خان . (اِخ ) از خانان دشت قبچاق در حدود سال 808 هَ . ق . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 585 شود.
-
صادق خان
لغتنامه دهخدا
صادق خان . [ دِ ] (اِخ ) جوانشیر فرزند محمدولی خان جوانشیر. وی از سران قزلباش است که تیمورشاه درانی به وقت حمله ٔ عبدالخالق خان او را مأمور حفاظت قلعه ٔ غزنین کرد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 119 شود.