کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خانگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خانگاه
لغتنامه دهخدا
خانگاه . (اِخ ) دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی . دارای 72 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند. این ده از چشمه...
-
خانگاه
لغتنامه دهخدا
خانگاه . (اِخ ) نام یکی از قلاع خمسه ٔ خوارزم است .
-
خانگاه
لغتنامه دهخدا
خانگاه . [ ن َ / ن ْ ] (اِ مرکب ) خانقاه . (شرفنامه ٔ منیری ). بر وزن و معنی خانقاه است و آن خانه ای باشد که درویشان و مشایخ در آن عبادت کنند و بسر برند. خانقاه معرب آن و بحذف «الف » هم آمده است که «خانگه » باشد. (از برهان قاطع) : اما خانگاهی محتشم ا...
-
واژههای مشابه
-
خانگاه کمان
لغتنامه دهخدا
خانگاه کمان . [ ن ِ هَِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔ کمان . رجوع به خانه ٔ کمان شود : میان عقل و ستم پیشه آشنایی نیست که خانگاه کمان جای روشنایی نیست .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
خانه گاه
لغتنامه دهخدا
خانه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانقاه . بقعه ٔ اهل صلاح و خیر و صوفیه . رجوع به «خانقاه » و «خانگاه » شود.
-
خانگه
لغتنامه دهخدا
خانگه . [ ن گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خانقاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). خانقه . مخفف خانگاه . || تکیه . || عالم . دنیا : در این خانگه غم مقیم است کاو رابجز پرده ٔ دل وطایی نیابی .خاقانی .
-
خانجاه
لغتنامه دهخدا
خانجاه . [ ن َ ] (معرب ، اِ) معرّب خانگاه و بمعنی خانگاه است . یاقوت در ذیل کلمه ٔ خانجاه گوید: «لاادری این هو، الاّ اءَن َّ شیرویةقال :... محمدبن عبداﷲبن عبدان الصوفی ، ابوبکر یعرف بالحافظ الخانجاهی روی عن ابن هلال و ابن ترکان و غیرهما ماادرکته لصغر...
-
پیر پنبه
لغتنامه دهخدا
پیر پنبه . [ رِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) کسی را گویند که بغایت پیر شده باشد چنانکه در تمام بدن او موی سیاه نمانده باشد. (برهان ). پیر منحنی که مژه و ابروش سفید شده باشد. (آنندراج ). || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مترس . مترسک بستان . عل...
-
لیریائی
لغتنامه دهخدا
لیریائی . [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش پاپی شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال بخش واقع و محدود است از شمال به دهستان سرکانه ، از جنوب به دهستان کشور، از خاور به رودخانه ٔ هزار و از باختر به دهستان کشور. کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی . آ...
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . (حرف ) حرف بیست و چهارم است از حروف الفبای فارسی و حرف بیست و یکم از حروف الفبای عربی و حرف نوزدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را بصد دارند و نام آن قاف است و آن در اصل نونی است که دو نقطه از درون بر سر او زیادکرده اند و گفته اند آن شکلی است...
-
کشمیر
لغتنامه دهخدا
کشمیر. [ ک َ ] (اِخ ) ایالتی است واقع در شبه جزیره ٔ هند در دامنه ٔ کوههای هیمالیا و نهرسند آن را مشروب میسازد.کشمیر از نظر جغرافیائی به دو اقلیم تقسیم شده و سلسله ٔ جبال عظیم هیمالیا که از شمال شرقی به جنوب شرقی امتداد دارد، حد فاصل آن دو است . اقلی...
-
گ
لغتنامه دهخدا
گ . (حرف ) گاف یا کاف غیرصریحه که عرب آن را قاف معقوده گوید و در یمن آن را تلفظ کنند چون فارسی زبانان . حرف بیست و ششم از الفبای فارسی است . این حرف در الفبای عربی نیست و در حساب جمل آن را = ک (بیست ) گیرند. و آواز آن میان جیم و کاف است . عبدالرشید ت...
-
جاه
لغتنامه دهخدا
جاه . (اِ) پارسی باستان یاثه ، هندی باستان یاته . مقام . مکان .منزلت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منزلت و مرتبه بنزد پادشاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). منزلت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان . جایگاه . مرتبه . درجه . مقام . لیاقت . عظمت . بزر...