کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خانه خانه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خانه خانه دار
لغتنامه دهخدا
خانه خانه دار. [ ن َ / ن ِن َ / ن ِ ] (نف مرکب مرخم ) صاحب خانه خانه . دارای خانه های متعدد. بشکل جداول و دارای خانه های مربع شکل .
-
واژههای مشابه
-
خانة
لغتنامه دهخدا
خانة. [ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) دغلی و نادرستی کردن . (آنندراج ). رجوع به «خیانت » شود.
-
جستوجو در متن
-
ایتگین
لغتنامه دهخدا
ایتگین . (اِ) خانه دار و صاحب و خداوند خانه . (برهان ) (از آنندراج ). خانه دار و خداوند خانه . (ناظم الاطباء). خانه دار. (رشیدی ) : اول شب ایتگین و وشاق آمدیم لیک الب ارسلان شدیم به پایان صبحگاه .خاقانی .
-
کافه چی
لغتنامه دهخدا
کافه چی . [ ف ِ ] (اِ مرکب ) (از: کافه + چی ) صاحب قهوه خانه . قهوه خانه دار.
-
کنگره دار
لغتنامه دهخدا
کنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. (ع اِ) به معنی خانه باشد. (برهان ). ج ، دور. دیار. ادور. ادورة. دوران . دیران . (المنجد) : دار غم است و خانه ٔ پرمحنت محنت ببارد از در و دیوارش . ناصرخسرو.این جهان گذرنده دار خلود نیست . (تاریخ بیهقی ). || دیوان . اداره : عبدالغفار بدار استیفا ر...
-
دار مکافات
لغتنامه دهخدا
دار مکافات . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔکیفرها و به کنایه دنیا را گفته اند، «دنیا دار مکافات است ». هرچند که مکافات بیشتر در جهان دیگر است .
-
دار ابی سفیان
لغتنامه دهخدا
دار ابی سفیان . [ رُ اَ س ُف ْ ] (اِخ ) خانه ٔابوسفیان پدر معاویه است . ابن عبدربه آرد : فمن دخل دار ابی سفیان فهو آمن و کانت داره حرماً لادارک و لادار ابیک ؛ هر که پای در خانه ابوسفیان نهد در امان است و این خانه حرمی است نه مانند خانه های شما و پدرت...
-
آفتابه دار
لغتنامه دهخدا
آفتابه دار. [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خانه ٔ پادشاهان و اعیان رجال شغلش آفتابه داشتن است .
-
ثاغ
لغتنامه دهخدا
ثاغ . (ع اِ) ما بالدار ثاغ ِ و لا راغ ؛ در خانه کسی نیست . در دار دیّاری نیست .
-
پیه دار
لغتنامه دهخدا
پیه دار. (نف مرکب ) پیه دارنده . دارای پیه . باپیه . شاحم . (منتهی الارب ). مشحم ، پیه بسیار دارنده در خانه . (منتهی الارب ).
-
جزرس
لغتنامه دهخدا
جزرس . [ ج ُ رَ ] (نف مرکب ) صرفه جو. || خانه دار. || زیرک و بافراست . || بخیل . (ناظم الاطباء).
-
نازحة
لغتنامه دهخدا
نازحة. [ زِ ح َ ] (ع ص ) دار نازحة؛ خانه ٔ دور. (ناظم الاطباء). تأنیث نازح . رجوع به نازح شود.