کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خام رأی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طمع خام
لغتنامه دهخدا
طمع خام . [ طَ م َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. (غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. (برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. (آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه ٔ جام افتادعارف از خنده ٔ می ...
-
نیمه خام
لغتنامه دهخدا
نیمه خام . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) نیم خام . رجوع به نیم خام شود.
-
ورق خام
لغتنامه دهخدا
ورق خام . [ وَ رَ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کاغذ اهل دفتر که حک و اصلاح در آن واقع نشده باشد و از آن دیانت و خیانت آن جماعت معلوم میشود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ورق ناپیراسته : ناوک انداز غمش زین دل ناپخته رمیدچون دبیری که جفا از ورق خام کشید.ط...
-
سیم خام
لغتنامه دهخدا
سیم خام . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ غیر مسکوک : دیوانه شدی که می ندانی از نقره و سیم خام زیبق . ناصرخسرو.تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک چون زر پخته از دل چون سیم خام توست . سوزنی .رجوع به سیم شود.
-
چرم خام
لغتنامه دهخدا
چرم خام . [ چ َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روده ٔ خام که چله ٔ کمان از آن سازند. (آنندراج ). روده ای که از آن زه کمان سازند. (ناظم الاطباء).
-
خام پخته
لغتنامه دهخدا
خام پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است . قسمی پارچه ٔ ابریشمین که بمازندران کنند. || نوعی کتان که بمازندران بافند که پرز دارد.
-
خام دانستن
لغتنامه دهخدا
خام دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خام انگاشتن .- خام دانستن بازار ؛ کاسد شمردن .
-
خام روئینه
لغتنامه دهخدا
خام روئینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پوستی که بر طبل و دهل کشند. (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) .
-
خام گرفتن
لغتنامه دهخدا
خام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) نوعی از سیاست است . (آنندراج ) . || خام گرفتن کار. کنایه از ناتمام و ناساخته گرفتن کار است . (آنندراج ).
-
خام گفتار
لغتنامه دهخدا
خام گفتار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) سخن بیهوده . یاوه . سخن بی ربط. سخن ناسنجیده : به ایران و توران چنان مرد نیست چنین خام گفتارت از بهر چیست . فردوسی .بدانی که کاریست ز اندازه بیش بترسی ازین خام گفتار خویش .|| (ص مرکب ) ناسنجیده گوی . یاوه گوی . بیهوده گو...
-
خام انجام
لغتنامه دهخدا
خام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) آنچه انجامش خام وناپخته باشد. آنچه انجامش عقلایی نباشد : نه شکنجی که بود خام انجام بل شکنجی که بود تیزآهنج .سوزنی .
-
خام اندیش
لغتنامه دهخدا
خام اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) خام اندیشنده . کسی که اندیشه ٔ پخته ندارد : با چنین طالعی که بردم نام چون به اقبال زاده شد بهرام پدرش یزدگرد خام اندیش پختگی کرد و دید طالع خویش .نظامی .
-
خام بغا
لغتنامه دهخدا
خام بغا. [ ب َ ] (ص مرکب ) فاحشه ٔ ناپخته و تازه کار و بی تجربه . || پسرک ملوط ناپخته . پسرک رسوا و بی تجربه : شاگرد کل جوهریند این همه در حرص ز استاد قوی تر شده این خام بغایان . سوزنی .رجوع به بغا شود.
-
خام پندار
لغتنامه دهخدا
خام پندار. [ پ ِ ] (ص مرکب ) آن کس که پندار و اندیشه ٔ ناپخته دارد. جاهل : بده قراضگکی تا عطات پندارم مگو که سوخته ٔ من چه خام پندار است . خاقانی .خام پندار سوخته جگران در هوس پختن وصال توایم .خاقانی .
-
خام پوستین
لغتنامه دهخدا
خام پوستین . (ص مرکب ) احمق . ابله : یک پخته نی که گویدم ای خام پوستین حور و سریر تکیه بود در ره سعیر. سوزنی .با او چراغ دولت خصمش نداد نورکآن خام پوستین به ره اندر چراغ کرد.سوزنی .