کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامی و ساده دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ساده دلی
لغتنامه دهخدا
ساده دلی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دل بودن . ساده بودن . سلیم دلی . صاف صادقی . مقابل عیاری : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود. منوچهری .خامی و ساده دلی شیوه ٔ جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار....
-
سلیم دلی
لغتنامه دهخدا
سلیم دلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دلی . || بلاهت . (منتهی الارب ). حماقت : و حرب صفین و حدیث حکمین و سلیم دلی با موسی اشعری و فریب عمروبن العاص . (تاریخ سیستان ص 109).
-
نیک دلی
لغتنامه دهخدا
نیک دلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) خوش نیتی . نیک نهادی . نیک دل بودن : از نکورسمی و نیکوخویی و نیک دلی بسوی اوست همه چشم و دل و گوش پدر. فرخی . || ساده دلی : نگار من ز سر کودکی و نیک دلی چه گفت گفت که بینائی از عطای خطاست .عمعق .
-
راست دلی
لغتنامه دهخدا
راست دلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت راست دل . پاکدلی . صفا : بر صید دل عاشق شاهین صفت و عاشق در راست دلی با تو دارد صفت شاهین . سوزنی .|| ساده دلی . رجوع به راست دل شود.
-
ساده روی
لغتنامه دهخدا
ساده روی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از دلبر محبوب ، و مراد خالی بودن از کدورت ریش و بروت و عاری بودن چهره ٔ ملک وارش از غل و غش ، و این وصف مخصوص ذکور است . (شعوری ). ساده . ساده رخ . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده شکر. ساده نمک . امرد، بیریش . که ...
-
بلاهت
لغتنامه دهخدا
بلاهت . [ ب َ هََ ] (از ع ، اِمص ) بلاهة. کم عقل بودن در امورات دنیا. (غیاث اللغات ). بی عقلی . نادانی . حماقت . گولی . (ناظم الاطباء). سلیم دلی . (بحرالجواهر). ابلهی . کم خردی . ساده دلی . حمق . غباوت . رعونت . سفه . سخافت . کانائی . و رجوع به بلاهة...
-
بی ساختگی
لغتنامه دهخدا
بی ساختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) صداقت و راستی . ساده دلی . بی تزویری . (ناظم الاطباء). رجوع به ساختگی شود.
-
دلی
لغتنامه دهخدا
دلی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به دل . قلبی . (ناظم الاطباء). و رجوع به دل شود.
-
دلی دلی
لغتنامه دهخدا
دلی دلی . [ دِ ل ِ دِ ل ِ ] (اِ صوت ) (مخفف دل ای دل ای دل ) تکیه کلامی است خنیاگران را: دلی دلی خواندن ؛ دل ای دل خواندن . تکیه کلامی است مغنیان و خوانندگان را. (یادداشت مرحوم دهخدا).- برای کسی دلی دلی خواندن ؛ در جواب مطالبه ٔ کسی حق خود را سخنان ...
-
ساده زنخدان
لغتنامه دهخدا
ساده زنخدان . [ دَ / دِ زَ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از جوان بیریش . امردی که هنوز خط بر نیاورده باشد. (آنندراج ). امرد. که ریش نیاورده باشد. ساده . ساده رخ . ساده روی . ساده زنخ . ساده شکر : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده شکر.س...
-
ساده کار
لغتنامه دهخدا
ساده کار. [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد. بیریش . مأبون . تاز : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده شکر. سوزنی .|| یک نوع از زرگری . (ناظم الاطباء).
-
نازک دلی
لغتنامه دهخدا
نازک دلی . [ زُ دِ ] (حامص مرکب ) رقت قلب . مهربانی . زودرنجی . رحم دلی . حالت و صفت نازک دل .
-
ساده شکر
لغتنامه دهخدا
ساده شکر. [ دَ / دِ ش َ /ش ِ ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته [ اند ] . (آنندراج ). بیریش . ساده رخ . ساده روی . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده عذار : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده...
-
دلی
لغتنامه دهخدا
دلی . [ دَ ] (مغولی ، اِ) اقیانوس . (سازمان اداری حکومت صفوی ص 40). و رجوع به دلی خان شود.
-
ساده نمک
لغتنامه دهخدا
ساده نمک . [ دَ / دِ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ملیح . با نمک . نمک ناب و خالص : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده شکر.سوزنی .