کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاموشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاموشان
لغتنامه دهخدا
خاموشان . (اِ) ج ِ خاموش . بی صدایان . ساکتها. سکوت کنندگان .- وادی خاموشان ؛ کنایه از قبرستان و گورستان است : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است .حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.حافظ.
-
واژههای مشابه
-
وادی خاموشان
لغتنامه دهخدا
وادی خاموشان . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گورستان . (ناظم الاطباء). قبرستان . (یادداشت مؤلف ) : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 179).دیدم زمیی چو دیگ جوشان بی توشه چو وادی خموشان . م...
-
جستوجو در متن
-
لاف پیمای
لغتنامه دهخدا
لاف پیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) لاف زن : مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان ز خاموشان طلب کن نسخه ٔ درد سرخود را.دانش (از آنندراج ).
-
غلغله انداختن
لغتنامه دهخدا
غلغله انداختن . [ غ ُ غ ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ](مص مرکب ) غلغله افکندن . شور و غوغا افکندن . فریاد و هایهوی برآوردن . بانگ و آواز برآوردن : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز. حافظ.رجوع به غلغله افکندن و غلغل افکندن شود.
-
سر دزدیدن
لغتنامه دهخدا
سر دزدیدن . [ س َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) سر پنهان کردن . سر نهان ساختن : به گریبان تأمل سر خود دزدیدن صدف گوهر یکدانه ٔ خاموشان است . صائب (از بهار عجم ).|| بازداشتن . دست برداشتن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 57).
-
زبان بستگان
لغتنامه دهخدا
زبان بستگان . [ زَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ زبان بسته . خاموشان : ای نفست نطق زبان بستگان مرهم سودای جگرخستگان . نظامی .کای جگرآلود زبان بستگان آب جگر خورده ٔ دلخستگان . نظامی .تو دانی ضمیر زبان بستگان تو مرهم نهی بر دل خستگان . سعد...
-
خاک فراموشان
لغتنامه دهخدا
خاک فراموشان . [ ک ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خاک . زندان خاموشان . کوچه ٔخموشان . فرجامگاه . (مجموعه ٔ مترادفات ) : نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش راکه در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم . صائب (از مجموعه ٔ متراد...
-
حالیا
لغتنامه دهخدا
حالیا. (از ع ، ق ) اکنون . حالی . در این وقت . فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. (جهانگشای جوینی ).نقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین حقیقت مجاز من . حافظ.یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ٔ کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ...
-
زندان
لغتنامه دهخدا
زندان . [ زِ ] (اِ) بندیخانه . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). محبس . بندیخانه . قیدخانه . حبس . سجن . (ناظم الاطباء). جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند. بندیخانه . محبس . قیدخانه . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه در فرهنگستان ایران بجای محبس ...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مص...
-
بستن
لغتنامه دهخدا
بستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی هر دو آ...