کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خامل
لغتنامه دهخدا
خامل . [ م ِ ] (ع ص ) گمنام . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 372). بی نام . (مهذب الاسماء) : در مجلس عام از هرگونه مردم کافی و خامل حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ).|| بی قدر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغ...
-
واژههای مشابه
-
خامل ذکر
لغتنامه دهخدا
خامل ذکر. [ م ِ ذِ] (ص مرکب ) گمنام . مجهول نام . ناسرشناس : کسی که باشد مجهول نام و خامل ذکربذکر او شود اندر جهان همه مذکور. فرخی .سالار بکتغدی گفت : طرفه آن است که در سرایهای محمودی خامل ذکرتر از این دو کس نبوده . (تاریخ بیهقی ). اگر طاعنی ...گوید ...
-
جستوجو در متن
-
خوامل
لغتنامه دهخدا
خوامل . [ خ َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ خامل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خامل شود.
-
اخمل
لغتنامه دهخدا
اخمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خمول . گمنام تر. خامل تر.
-
گمنام
لغتنامه دهخدا
گمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) : نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوندشهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 652).|| بی سر و پا. || (اِ) علتی است که اسبا...
-
نویم
لغتنامه دهخدا
نویم . [ ن َ ] (ع ص ) مرد کندخاطر نادان ، یا گمنام بی اعتبار. (منتهی الارب ). مغفل ، و گفته اند خامل . (از اقرب الموارد). نُوَمَة. (از اقرب الموارد).
-
غنتل
لغتنامه دهخدا
غنتل . [ غ َ ت َ ] (ع ص ) گمنام . بیقدر. (منتهی الارب ). خامل . (اقرب الموارد). گمنام و بیقدر. || ام غنتل ؛ کفتار. (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
گمنامی
لغتنامه دهخدا
گمنامی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی نام بودن . بی نام و نشان بودن . خامل ذکر بودن . خمول . غمیضه . (منتهی الارب ).- امثال : شهرت بشر به که گمنامی . (کیمیای سعادت ).گم نامی به که بدنامی . (امثال و حکم دهخدا چ 3 ص 1323).
-
دثور
لغتنامه دهخدا
دثور. [ دَ ] (ع ص )مرد گرانجان . (منتهی الارب ). کسلان . (اقرب الموارد). || بی نام . (منتهی الارب ). خامل . (اقرب الموارد). گمنام . مردم بی نام . (مهذب الاسماء). || نؤوم . (اقرب الموارد). خوابناک . (منتهی الارب ).
-
خمل
لغتنامه دهخدا
خمل . [ خ َ م َ ](ع اِ) ج ِ خامل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || کوسج لُخم . جَمَل . سگ ماهی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نومة
لغتنامه دهخدا
نومة. [ ن ُ وَ م َ ] (ع ص ) رجل نومة؛ مردی بی نام .(مهذب الاسماء). مرد گمنام بی اعتبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نویم . مغفل خامل . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نومَة. (ناظم الاطباء). || آنکه خواب بسیار کند. (مهذب الاسماء). مرد بسیارخواب ....
-
آفل
لغتنامه دهخدا
آفل . [ ف ِ ] (ع ص ) فروشونده . ناپدیدگردنده . غروب کننده . که فرورود. غارب : آنکه گه ناقص گهی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بود. مولوی .هم خر و خرگیر اینجا در گلندغافلند اینجا و آنجا آفلند. مولوی .بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشدتاب خورشیدی که آن آفل نشد....
-
دفن
لغتنامه دهخدا
دفن . [ دَ ] (ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن ؛ مرد گمنام و بی قدر. (منتهی الارب ). خامل و گمنام . (از اقرب الموارد). || مدفون و دفن شده . ج ، أدفان . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده . (از ذیل اقرب الموارد از تاج و ...