کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالص شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالص شدن
لغتنامه دهخدا
خالص شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطاوعه ٔ «خالص کردن ». رجوع به «خالص کردن » شود.
-
واژههای مشابه
-
اصفر خالص
لغتنامه دهخدا
اصفر خالص . [ اَ ف َ رِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است چنانکه اگر زردی اسب خالص و همانند رنگ زر باشد و موی یال و دم آن سرخی باشد که بسپیدی زند، آنگاه گویند اصفر خالص . و اگر با همین رنگ یال و دم آن سپید باشد چنین اسبی را اصفر فاضح خو...
-
پل خالص
لغتنامه دهخدا
پل خالص . [ پ ُ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) نام پلی در دوازده فرسنگی بغداد. (حبیب السیر چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 161).
-
خالص کردن
لغتنامه دهخدا
خالص کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویژه کردن .
-
خالص الخاص
لغتنامه دهخدا
خالص الخاص . [ ل ِ صُل ْ ] (اِخ ) امیر مجاهدالدین خالص الخاص . وی سردار قشون خلیفه ٔ عباسی امیرالمؤمنین الناصر لدین اﷲ در جنگ دوم با طغرل بود. توضیح آنکه : پس از جنگی که در همدان بین لشکریان طغرل و اینانج محمود و عساکر اتابک پهلوان از یک طرف و جلال ...
-
حسن خالص
لغتنامه دهخدا
حسن خالص . [ ح َ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی الهادی . لقب امام یازدهم شیعه ٔ اثناعشری است . رجوع به حسن عسکری شود.
-
حسین خالص
لغتنامه دهخدا
حسین خالص . [ ح ُ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) شاعر اصفهانی . عالم گیرشاه او را «امتیازخان » لقب داد. و در 1122 هَ . ق . درگذشت . (ذریعه ج 9 ص 284).
-
قصر میدان خالص
لغتنامه دهخدا
قصر میدان خالص . [ ق َ رِم َ ل ِ ] (اِخ ) در بغداد واقع است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
ویژه شدن
لغتنامه دهخدا
ویژه شدن . [ ژَ/ ژِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلوص . پاک شدن . خالص شدن .
-
حتود
لغتنامه دهخدا
حتود. [ ح ُ ] (ع مص ) حتود بجائی ؛ مقیم شدن بدانجا. || خالص الأصل شدن . (از منتهی الارب ).
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (ع ص ) حلال . || روا. || شراب صافی و خالص آن . (منتهی الارب ). || (مص ) حلال شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خوش شدن . || خوش بوی شدن . || پاکیزه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
نعج
لغتنامه دهخدا
نعج . [ ن َ ع َ ] (ع اِمص ) گرانی دل از خوردن گوشت میش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فربهی و گرانی دل از خوردن گوشت میش . (ناظم الاطباء). || سپیدی خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سپید خالص گردیدن . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظ...
-
صراحة
لغتنامه دهخدا
صراحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِمص ) خلوص و بی آمیختگی چیزی . (منتهی الارب ). بی آمیغی . روشنی . آشکاری . || (مص ) ویژه شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خالص شدن . || خالص و بی آمیغ گردیدن نسب کسی . (منتهی الارب ). مقابل کنایت .