کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالج
لغتنامه دهخدا
خالج . [ ل ِ ] (ع ص ) رجوع به «خلج » شود.
-
جستوجو در متن
-
مخالجة
لغتنامه دهخدا
مخالجة. [ م ُ ل َ ج َ ] (ع مص ) از یکدیگر درکشیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || تشویش و اضطراب پدید آمدن در دل از کاری . خالج قلبی امر مخالجة و خلاجاً؛ در دل من تشویش و اضطرابی از آن کار پدید آمد. (ناظم الاطباء). || منازعه کردن فکر با دل . (منت...
-
اشروسنی
لغتنامه دهخدا
اشروسنی . [ اُ س َ ] (اِخ ) ابوطلحة حکیم بن نصربن خالج بن جندبک یا جندلک . از دانشمندان اشروسنه بود. (معجم البلدان ج 1 ص 257). و سمعانی آرد: ابوطلحة حکیم بن نصربن خدیج بن خندیل و بقولی ابن خندلک اسروشنی . از محمدبن فضل بن خلاش بلخی و گروهی دیگر از مح...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حِلَّزَة الیشکری الوائلی . شاعری جاهلی ، و یکی از فحول شعرا و اصحاب معلقات است . ابوعبیده گوید بهترین شعرا که دارای قصائد طوالند سه تن باشند؛ عمروبن کلثوم و حارث بن حلزه و طرفةبن العبد. و او ابرص بود و در فخر بدان پایه بود که...