کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خافی
لغتنامه دهخدا
خافی . (اِخ ) یکی از شعرای متأخر ایران است که منظومه ای بنام چهاردرویش دارد. (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2012).
-
خافی
لغتنامه دهخدا
خافی . (ص نسبی ) اهل خاف . کسی که بشهرستان خاف منسوب باشد.
-
خافی
لغتنامه دهخدا
خافی . (ع ص ) پنهان و پوشیده . (منتهی الارب ). ج ، خوافی . (منتهی الارب ). || (اِ) پری . (منتهی الارب ). ج ، خوافی .
-
واژههای مشابه
-
قوامی خافی
لغتنامه دهخدا
قوامی خافی . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) میر قوام الدین نصراﷲ. از شاعران است . وی کتابی نیز در طریقت تصنیف کرده و آن راجنون المجانین نام نهاد. کلمات بدیع و سخنان غریب درآن مندرج است . معاصر شاهرخ میرزا بود. ولادت او بسال 734 هَ . ق . وفاتش بسال 830 هَ . ق . ا...
-
خافی خان
لغتنامه دهخدا
خافی خان . (اِخ ) محمد هاشم خافی خان یکی از مورخین هندوستان است که در دوره ٔ عالمگیر به دهلی زندگی میکرد و او تاریخی بنام «منتخب اللباب » تدوین کردو آن شرح حکومت سلسله ٔ تیموریان میباشد و بتاریخ خافی معروف است . در زمان عالمگیر کمکی بنشر این کتاب نگر...
-
جستوجو در متن
-
ابومسلم
لغتنامه دهخدا
ابومسلم . [ اَم ُ ل ِ ] (اِخ ) علی سرخ خافی . رجوع به علی ... شود.
-
سبیب
لغتنامه دهخدا
سبیب . [ س َ ] (ع ص ) همدشنام مرد. (منتهی الارب ). || (اِ) موی دم و فش و پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فرس خافی السبیب . (اقرب الموارد). || یک دسته مو و گیسو. ج ، سبائب . و منه : سبائبه تحول علی صدره . (منتهی الارب ). خصلة من الشَّعر. (...
-
تکثیر
لغتنامه دهخدا
تکثیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بسیار گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). افزودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) افزونی و ازدیاد و افزایش و افراط. (ناظم الاطباء) ...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) رواسی . از خلفای شیخ زین الدین خافی و حاوی علوم ظاهری و باطنی بود. در اوائل حال چندین سال در مدینه اقامت جست و در مصر و شام اربعینات بسر آورد و چون از عربستان مراجعت کرد در ولایت اسفراین که منشاء و مولد او بود ساکن گ...
-
منزوی
لغتنامه دهخدا
منزوی . [ م ُ زَ ] (ع ص ) به یک سو شونده از خلق و گوشه نشین . (غیاث )(آنندراج ). دورشونده و در زاویه ٔ خانه قرارگرفته و گوشه نشین و گوشه گیر و یک سوشده از مردمان و منفرد و مجرد و تارک دنیا. (ناظم الاطباء). آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه ای نشیند. عزل...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِنَّة. خافی . خافیه . خافیاء. حوری . مَلک . روحانی . خندله . (منتهی الارب ). نوعی از زنان جن...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...
-
پوشیده
لغتنامه دهخدا
پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشیده زو گه برهنه شجر زو گهی مفلس وگه ت...