کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاطف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاطف
لغتنامه دهخدا
خاطف . [ طِ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.
-
خاطف
لغتنامه دهخدا
خاطف . [ طِ ] (ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی . (سندبادنامه ص 252). || رباینده . در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی ...
-
واژههای مشابه
-
خاطف ظله
لغتنامه دهخدا
خاطف ظله . [ طِ ف ُ ظِل ْ ل ِ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که هرگاه سایه خود را در آب بیند قصد ربودن کند. (آنندراج ). رفراف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (فرهنگ جهانگیری ) ملاعبة ظله . (فرهنگ جهانگیری ). دم جنبانک . دم به آب زَنَک .
-
خاطف هندی
لغتنامه دهخدا
خاطف هندی . [ طِ ف ِ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و عمل اکسیرتام را دریافته است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
خواطف
لغتنامه دهخدا
خواطف . [ خ َ طِ ] (ع اِ) ج ِ خاطف . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). رجوع به خاطف شود.
-
رفراف
لغتنامه دهخدا
رفراف . [ رَ ] (ع اِ) شترمرغ نر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شترمرغ ،زیرا او نخست بالهای خود را می گسترد و بعد می دود. (از اقرب الموارد). || مرغی که آن را خاطف ظله گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خاطف ظله ؛ دم برآب زنک ...
-
ملاعب ظله
لغتنامه دهخدا
ملاعب ظله . [ م ُ ع ِ ب ُ ظِل ْ ل ِه ْ ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که آن را خاطف ظله نیز گویند. (منتهی الارب ). نام مرغی درازبال و کوتاه گردن در بادیه ،که پشت آن سبز و شکم وی سپید است و آن را خاطف ظله نیز می گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرغی ...
-
سهول
لغتنامه دهخدا
سهول . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سهل . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
دم به آب زنک
لغتنامه دهخدا
دم به آب زنک . [ دُب ِ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) قسمی از دم جنبانک درشت تر و کوتاهتر از دم جنبانک . سقاچه . رفراف . خاطف ظله . قسمی مرغ خرد که بر لب آب نشیند و دایم دم به برسو و فروسوی جنباند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم جنبانک شود.
-
خطاف
لغتنامه دهخدا
خطاف . [ خ َطْ طا ] (ع اِ) شیطان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || (ص ) روشنی ناپاینده ٔ زودگذر. مبالغه در خاطف . (از اقرب الموارد). || رباینده ٔ بکارت بزور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || فاسق . (منتهی الارب ).
-
دم جنبانک
لغتنامه دهخدا
دم جنبانک . [ دُ جُم ْ ن َ ] (اِ مرکب ) صفراغون . طرغلودیس . دم به آب زنک . خاطف ظله . رفراف . دم تک . عصفورالشوک . (یادداشت مؤلف ). پرنده ای است کوچک از راسته ٔ سبکبالان جزو گروه دندانی نوکان ، خاکستری رنگ به اندازه ٔ گنجشک که غالباً در کنار آب نشی...
-
رقراق
لغتنامه دهخدا
رقراق . [ رَ ] (ع اِ) درخش سراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوراب . (مهذب الاسماء). || درخش هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- رقراق الدمع ؛ اشکی که در چشم بدرخشد یعنی در آن حرکت کند ولی جاری نشود. (از اقرب الموارد).- رقراق السحاب ؛ آنچه از آن م...
-
سهوب
لغتنامه دهخدا
سهوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سُهب ، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت . (آنندراج ): سهوب الفلاة؛ نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب ) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اگرچه طناب اطنا...