کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاسر
لغتنامه دهخدا
خاسر. [ س ِ ] (اِخ ) سَلم بن عمروبن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مرة شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: «انک الخاس...
-
خاسر
لغتنامه دهخدا
خاسر. [ س ِ ] (ع ص ) زیانکار. (آنندراج )(تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غیاث اللغة). زیان دیده . زیان رسیده . متضرر. زیان زده . زیان کرده . بزیان ، مقابل رابِح . ج...
-
واژههای همآوا
-
خاثر
لغتنامه دهخدا
خاثر. [ ث ِ] (ع ص ) ستبر (شیر). (مهذب الاسماء). ثخن و اشتد فهوخاثر. (اقرب الموارد). خفته ، کلچیده ، بسته (شیر).
-
جستوجو در متن
-
خواسر
لغتنامه دهخدا
خواسر. [ خ َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ خاسر. رجوع به خاسر شود.
-
خیب
لغتنامه دهخدا
خیب .[ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نومید. ناامید. مأیوس . (یادداشت بخط مؤلف ). || خاسر. (یادداشت مؤلف ).
-
زیان دیده
لغتنامه دهخدا
زیان دیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان زده . زیان کشیده . مغبون . خاسر. متضرر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیان کرده
لغتنامه دهخدا
زیان کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خاسر. متضرر. مغبون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
مخسور
لغتنامه دهخدا
مخسور. [ م َ ] (ع ص ) زیان یافته شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زیان کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به خاسر و خسیر شود.
-
خائب
لغتنامه دهخدا
خائب .[ ءِ ] (ع ص ) آنکه به مطلوب خود دست نیابد. (منتهی الارب ). مأیوس و بی بهره . (غیاث اللغات ). نومید. ناامید. نمید. || خائب و خاسر از اتباع است .
-
خیسری
لغتنامه دهخدا
خیسری . [ خ َ س َ ری ْی ] (ع ص ، اِ) گمراه . خاسر. زیانکار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خاسرة
لغتنامه دهخدا
خاسرة. [ س ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث خاسر: صفقة خاسرة؛ سودای به ضرر و زیان . مقابل رابحه .- کرة خاسره ؛ حمله ٔ غیر نافع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تلک اذا کرة خاسرة. (قرآن 12/79).
-
سلم الخاسر
لغتنامه دهخدا
سلم الخاسر. [ س َ مُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلم بن عمروبن حماد. شاعر بزرگوار و مداح مهدی و رشید خلفای عباسی . برای او اخباری است از بشاربن برد و ابی العتاهیه . او را اشعار دقیق و محکم است . او را بدین جهت خاسر گفته اند که قرآن را فروخته و با پول آن طنبوری خ...
-
رابح
لغتنامه دهخدا
رابح . [ ب ِ ] (ع اِ) یکی یا شتربچه ٔ ازمادر جدا شده . ج ، رباح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سوددهنده . نفعبخش . (غیاث اللغات ). سودمند. مقابل خاسر. سودکننده . (آنندراج ) : حاصل و رابح و موجود به هر وقت ز تست هرچه سلطان جهان را غرض و کام و هوا...