کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار سه گوشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خار سه گوشه
لغتنامه دهخدا
خار سه گوشه . [ رِ س ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خارسه پهلو. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378). حَسَک . خارسه سو.
-
واژههای مشابه
-
گل خار
لغتنامه دهخدا
گل خار. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رنگی است معروف شبیه به رنگ گل خار وآن نباتی است خاردار که گل سرخ دارد و مایل به کبودی و در عرف هند کطائی گویند. (آنندراج ) : امروز قبای تو به رنگ گل خار است ترسم به تن نازکت آسیب رساند. محمداسحاق شوکت (از ...
-
پای خار
لغتنامه دهخدا
پای خار. (اِ مرکب ) سنگ پا. نُسفه . نشفه . (منتهی الارب ). و آن سنگی باشد سیاه و متخلخل که بدان شوخ کف پای سترند.
-
پشت خار
لغتنامه دهخدا
پشت خار. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) آهنی باشد چون چند شانه ٔ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره . قشو. فِرجول . کبیجه . فرجون .
-
خار کردن
لغتنامه دهخدا
خارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژولیدگی مو را با شانه از بین بردن . از هم جدا کردن موی ژولیده و آشفته بوسیله ٔ شانه و خاصه شانه ٔ دنده درشت . غاز کردن .
-
خشک خار
لغتنامه دهخدا
خشک خار. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) خار خشک . || آهنی که در بیابان در راه دشمن ریزند تا مانع از عبور سوار و پیاده گردد. (از ناظم الاطباء).
-
خار اسپید
لغتنامه دهخدا
خار اسپید. [ رِاِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنگ بید. نام داروئی است که آن را باد آورد نیز گویند. (آنندراج ) . رجوع بخار سپید و اسپیدخار شود.
-
خار انگبین
لغتنامه دهخدا
خار انگبین . [ رِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از خار شتری حاصل شود و در ولایت خواف بسیار است . (نزهةالقلوب خطی ).
-
خار بگماشتن
لغتنامه دهخدا
خار بگماشتن . [ ب ِ گ ُ / ب ُ / گ ْ ت َ] (مص مرکب م ) خار در مکانی قرار دادن : دل برده و بگذاشته بر سینه ٔ ما غم گل برده و بگماشته بر دیده ٔ ما خار.سنائی .
-
خار بینی
لغتنامه دهخدا
خار بینی . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در بین دو استخوان فک بالا سوراخ قدامی حفره های بینی است . در پائین این سوراخ برجستگی کوچک استخوانی است موسوم به خار بینی قدامی و تحتانی که متعلق بقاعده ٔ بینی است . (کالبدشناسی هنری ص 62).
-
خار پیراهن
لغتنامه دهخدا
خار پیراهن . [ رِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مخل و موذی است . (آنندراج ) : خار پیراهن فانوس شود رشته ٔ شمعجا به هر بزم که آن آتش سوزان دارد.فطرت (از آنندراج ).
-
خار ترازو
لغتنامه دهخدا
خار ترازو. [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خار آهنی که در ترازوی صرافان و زرگران و جوهریان باشد برای احتیاط وزن چیزی که آن را وزن کنند چون طلا و نقره و جواهر و مانند آن و لهذا ترازوی مذکور را در عرف هندوستان کانتا گویند که ترجمه ٔ خار است . (آنند...
-
خار جهودان
لغتنامه دهخدا
خار جهودان . [ رِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً جهودانه و آن درختی است که به عربی شائکه گویند و صمغ آن را عنزروت نامند.
-
خار چیدن
لغتنامه دهخدا
خار چیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محافظت کردن . (آنندراج ). رجوع به خار شود.