کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خارد
لغتنامه دهخدا
خارد. [ رِ ] (ع ص ) ساکت بواسطه ٔ حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین . ج ، خُرَّد. (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
خارد
لغتنامه دهخدا
خارد. [ رِ ] (ع ص ) ساکت بواسطه ٔ حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین . ج ، خُرَّد. (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
خنش
لغتنامه دهخدا
خنش . [ خ ِ ن ِ ] (اِ) خارش تن . (یادداشت بخط مؤلف ): خنشم می شود؛ یعنی تنم می خارد.
-
نوش چشمه
لغتنامه دهخدا
نوش چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چشمه ٔ نوش . در بیت زیر کنایت از شرم زن است : خواست تا نوش چشمه را خاردمُهراز آب حیات بردارد.نظامی .
-
پهلو خاریدن
لغتنامه دهخدا
پهلو خاریدن . [ پ َ دَ] (مص مرکب ) (... کسی را) کاستن از وی : توئی بر خواب و خور فتنه همانا خود نئی آگه که مر پهلوت راگیتی بخواب و خور همی خارد.ناصرخسرو.
-
شکم خاریدن
لغتنامه دهخدا
شکم خاریدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بهانه کردن و عذر آوردن باشد. (برهان ) (از غیاث ) (از ناظم الاطباء). کنایه ازبهانه کردن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : مردم از مشتری و زهره و چرخ خود سعادت چرا طمع داردکآن یکی زاهد فسرده دلیست کز همه کار...
-
هندستان
لغتنامه دهخدا
هندستان . [ هَِ دِ ] (اِخ ) هندوستان . هند : هندو ز چه مغز پیل خارد؟تا هندستان به یاد نارد. نظامی .درآمدقاصدی از ره به تعجیل ز هندستان حکایت کرد با پیل . نظامی .چون سهی سرو برد از آن بستان رفت از آنجا به ملک هندستان . نظامی .تا مرا ز اینجا به هندستان...
-
گردن خاریدن
لغتنامه دهخدا
گردن خاریدن . [ گ َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عذر آوردن و بهانه کردن باشد. کنایه از بهانه آوردن و درنگ کردن است .(آنندراج ). اظهار تفکر و تحیر. (غیاث ) : ز تیغی کآنچنان گردن گذاردچه خارد خصم اگر گردن نخارد. نظامی .پس از صد وعده کم دادی ترا امروز می...
-
حکاک
لغتنامه دهخدا
حکاک . [ ح َک ْ کا ] (ع ص ) سوده گر. (مهذب الاسماء) (دهار). حک کننده . بسیار تراشنده . || نگین سای . (ربنجنی ) (تفلیسی ) (منتهی الارب ). نگینه سای . مهره سای . (ملخص اللغات ). مهرکن . نقاش الخواتیم . (ابن البیطار) . ج ، حکاکون (مهذب الاسماء)، حکاکین ...
-
بسر شدن
لغتنامه دهخدا
بسر شدن . [ ب ِ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آخر شدن . (غیاث ). کنایه از آخر شدن . (آنندراج ). بسر رسیدن . (آنندراج ). بپایان آمدن : از تو همی بسر نشوداین بلا و عشق گر زنده مانم آخر روزی بسر شود. مسعودسعد.اول رسن است وانگهی چاه بی پای کجا بسر شود راه . نظ...
-
خاریدن
لغتنامه دهخدا
خاریدن . [ دَ ] (مص ) ترجمه ٔ جک باشد و ترکی قیچماق گویند. (آنندراج ). خراشیدن و خارش داشتن و خارش نمودن . (ناظم الاطباء). احساسی که بر اثر ناخن یا چیز دیگر کشیدن برجائی بی تابی می آورد. (فرهنگ نظام ). حَک ّ. (منتهی الارب ). جَرش . (اقرب الموارد) (تا...
-
مواجهه
لغتنامه دهخدا
مواجهه .[ م ُ ج َ هََ / ج ِ هَِ ] (از ع ، اِمص ) مواجهت . مواجهة. روبارویی و مقابل و مقابله . (ناظم الاطباء). رودررویی . روبرویی . مقابله . (یادداشت مؤلف ) : ثنا و طال بقا هیچ فائده نکندکه در مواجهه گویند راکب و راجل . سعدی .ملک زوزن را خواجه ای بود...
-
جرش
لغتنامه دهخدا
جرش .[ ج َ ] (ع مص ) خاریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوست باز کردن از چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مالیدن پوست تا نرم و تابان گردد. || نیم کوفته کردن حبوب و م...