کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاره سنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاره سنب
لغتنامه دهخدا
خاره سنب . [ رَ /رِ سُمْب ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی که خاره را سوراخ کند. ثاقب الحَجَر .
-
واژههای مشابه
-
گوش خاره
لغتنامه دهخدا
گوش خاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف ). گوش خارک .
-
دندان خاره
لغتنامه دهخدا
دندان خاره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خلال . مسواک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود.
-
سنگ خاره
لغتنامه دهخدا
سنگ خاره . [ س َ گ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از سنگ سخت است . (آنندراج ). سنگی صلب و سخت . (ناظم الاطباء). سنگ خارا : این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بودآن کعبه پور آذرو این کردگار کرد. خاقانی .ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حواله ٔ ...
-
ناخن خاره
لغتنامه دهخدا
ناخن خاره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِمرکب ) ناخن پال . ورمی باشد که در اطراف ناخن بهم رسدو ناخن را بیندازد و به عربی داحس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناخن خواره و ناخن پال شود.
-
خاره خفتان
لغتنامه دهخدا
خاره خفتان . [ رَ / رِ خ ِ ] (اِ مرکب ) ظاهراً خفتانی که از جنس خاره (یعنی پارچه ٔ ابریشمین که در خاره گذشت ) باشد : نشستند بر تازی تیزجوش همه خاره خفتان و پولادپوش .نظامی .
-
خاره کابوسک
لغتنامه دهخدا
خاره کابوسک . [ رَ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) غوره ای که از خرما پاره و خشک شده باشد، شیسف . (مهذب الاسماء).
-
خاره کت
لغتنامه دهخدا
خاره کت . [ رَ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است از انازنکوه متعلق بهزار جریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).
-
خاره کوه
لغتنامه دهخدا
خاره کوه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوهی که از جنس سنگ خاره باشد. || کنایه از محکمی و صلابت است : پس و پیش را کرد چون خاره کوه برانگیخت قلبی ثریا شکوه .نظامی .
-
خاره در
لغتنامه دهخدا
خاره در. [ رَ / رِ دَرر ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) شکافنده ٔ سنگ خاره . || کنایه از قدرت است و صلابت : تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی . منوچهری .برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن .منوچهری .
-
خاره سنگ
لغتنامه دهخدا
خاره سنگ . [ رَ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ خاره . سنگی که از جنس خاره باشد. صخره . صخره ٔ صّماء : تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندرآن جای تنگ . فردوسی .بکشتند چندان در آن خاره سنگ که از خون زمین گشت پشت پلنگ . فردوسی .بسوزد بر ایشان دل خاره ...