کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارشک
لغتنامه دهخدا
خارشک . [ رِ ش َ ] (اِ مرکب ) بیمار ابنه زدگی . حِکَّه . خارش . || خارش مقعد که آن را کِرمَک گویند.
-
جستوجو در متن
-
حکة
لغتنامه دهخدا
حکة. [ ح ِک ْ ک َ ] (ع اِ) خارش . حکاک . (دهار) (نصاب ). || بیماری خارش . هر بیماری که خارش دارد چون جرب و مانند آن . خَنِش . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: حکه بکسر حاء حطی آنچه که خارش آورد، مانند جرب و امثال آن . و حکه ٔ دماغ آن است که آدمی هنگ...
-
خارش
لغتنامه دهخدا
خارش . [ رِ ](اِمص ) خاریدن . (ناظم الاطباء). عمل خاریدن . (فرهنگ شعوری ج ص 366). حِکَّه . خارخار. خارِشَک : خارش گیتی ز سرت کی شودتات بر انگشت یکی ناخن است . ناصرخسرو.یک شبی گفت کای فلان برخیزخارش پشت پای بنشانم . روحی ولوالجی .انجیر تو چون به خارش ...
-
کرمک
لغتنامه دهخدا
کرمک . [ ک ِ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر کرم . (برهان ) (آنندراج ). کرم کوچک . (ناظم الاطباء). کرم خرد. (یادداشت مؤلف ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگه می بتافت . رودکی .سبک سیمبر پیش مادر بگفت از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت . فردوسی .تو که ا...
-
ضبع
لغتنامه دهخدا
ضبع. [ ض َ ب ُ / ض َ ] (ع اِ) کفتار. عرجاء. قشاع .عیلم . عیلان . عیلام . حفصة. گورکن . گورشکاف . مرده خوار.جعار. ام ّجعار. ام عامر. اُم ّطریق . اُم غَنتَل . جانوری است که آن را کفتار گویند و بهندی هندار نامند، و بسکون باء نیز آمده است . (غیاث ). ج ، ...