کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارش
لغتنامه دهخدا
خارش . [ رِ ] (ع ص ) آخذ از روی عنف . دریابنده . گیرنده .
-
خارش
لغتنامه دهخدا
خارش . [ رِ ](اِ) خناق . (نام مرضی است که در گلو عارض میشود).
-
خارش
لغتنامه دهخدا
خارش . [ رِ ](اِمص ) خاریدن . (ناظم الاطباء). عمل خاریدن . (فرهنگ شعوری ج ص 366). حِکَّه . خارخار. خارِشَک : خارش گیتی ز سرت کی شودتات بر انگشت یکی ناخن است . ناصرخسرو.یک شبی گفت کای فلان برخیزخارش پشت پای بنشانم . روحی ولوالجی .انجیر تو چون به خارش ...
-
واژههای مشابه
-
خارش چشم
لغتنامه دهخدا
خارش چشم . [ رِ ش ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خارشی است که در چشم عارض میشود. ساهِک . (منتهی الارب ).
-
خارش سر
لغتنامه دهخدا
خارش سر. [ رِ ش ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )خارشی است که در سر پیدا میشود چنانکه صاحب او خواهد که کسی شپش سر او را جوید. صورَه . (منتهی الارب ).
-
خارش کردن
لغتنامه دهخدا
خارش کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاراندن : چو آن ترکیب را کردند خارش گزارنده چنین کردش گزارش .نظامی .
-
خارش گرفتن
لغتنامه دهخدا
خارش گرفتن . [ رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خارش که در بدن بر اثر گزیدگی پشه و جز آن پیدا شود. خارش که در اثر کَهیر در بدن انسان پیدا شود.
-
خارش اندام
لغتنامه دهخدا
خارش اندام . [ رِ ش ِ اَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گر. حِکَّه . (منتهی الارب ).
-
خارش دار
لغتنامه دهخدا
خارش دار. [ رِ ] (نف مرکب ) جَرَب . (منتهی الارب ).
-
خارش گاه
لغتنامه دهخدا
خارش گاه . [ رِ ] (اِ مرکب ) اِست . دُبُر : بزیر بار هجو من خرک ژاژی همی خایدبه تیز آورده ام خر را و خارشگاه می خارم .سوزنی .
-
خارش ناک
لغتنامه دهخدا
خارش ناک . [ رِ ] (ص مرکب ) آنچه خارش آرد. اَعَرّ. (منتهی الارب ). || مرد خارش ناک . مردی که خارش در عضوی از اندامش باشد.
-
جستوجو در متن
-
خارشک
لغتنامه دهخدا
خارشک . [ رِ ش َ ] (اِ مرکب ) بیمار ابنه زدگی . حِکَّه . خارش . || خارش مقعد که آن را کِرمَک گویند.
-
صورة
لغتنامه دهخدا
صورة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) خارش سر. (مهذب الاسماء). خارش سر، چنانکه صاحب او خواهد که کسی شپش سر او را جوید. (منتهی الارب ).